پارت ۲
رفتم داخل
+سلام(کمی بلند )
و اعضا سلام کردن
رفتم سمت میز و نشستم
+من لی ا/ت هستم مدیر شرکت فکر کنم آقای چان قرداد رو توضیح داده بودند
نامجون :بله آقای چان قرداد رو توضیح دادند ولی ......
(قرداد در مورد عکاسی بود )
+ولی چی
نامجون: ولی میخوایم روز هاشو خودمان مشخص کنیم
و همینجوری در مورد قرداد حرف میزدند(البته قرداد رو امضا کرده بودند )
تقریبا آخر های جلسه بود که میونگ بدو بدو با گریه به طرف اتاق من آمد و آمد توی اتاق و من وقتی دیدم میونگ داره گریه میکنه به سرعت رفتم پیشش و زانو هامو شکستم تا هم قدش بشم
میونگ :خاله..هق...خاله
ا/ت :چیشده (با نگرانی )
میونگ:مامانم..هق ..حالش بد شده
ویو تهیونگ :از وقتی که ا/ت رو دیدم محوش شده بودم آخه خیلی خوشگل بود آخر های جلسه بود که یه دختر کوچولو بدو بدو باگریه آمد داخل اتاق و گفت حال مامانم بد شده
بعد ا/ت بدو بدو رفت سمت کشوش و یه آمپول که حالت واکسن داشت برداشت و به سرعت رفت سمت آن خانم جوان و ما هم پشت سرش رفتیم
ویو ا/ت : سریع رفتم داروش رو ورداشتم وبه سمتش حرکت کردن نشستم و زدم به دستش
آچا :هههههیی
+هییی زهره مار ،کوفت تو باز دارو هات رو نخوردی
آچا :اعع باز تو گیر دادی
+گیر دادی مرض اگه وسط خیابون حالت بد می شد این بچه چه غلطی می خواست بکنه
آچا : اوف من تسلیم شدم خوب یادم رفت
+وقتی میای بیرون بخاطر من بخور که اینجوری حالت بعد نشه
بعد وقتی اچا اعضا رو دید
جونگ کوک با دستش حالت ساکت باش داد منظورش این بود که نگه ما پشت ا/ت هستیم
اچا: تو احیانن جلسه نداشتی
دستش رو زد به سرش
+ای وای خدا بگن چیکارت کنه
که وقتی بلند شد خورد به تهیونگ و داشت می افتاد که ...
+سلام(کمی بلند )
و اعضا سلام کردن
رفتم سمت میز و نشستم
+من لی ا/ت هستم مدیر شرکت فکر کنم آقای چان قرداد رو توضیح داده بودند
نامجون :بله آقای چان قرداد رو توضیح دادند ولی ......
(قرداد در مورد عکاسی بود )
+ولی چی
نامجون: ولی میخوایم روز هاشو خودمان مشخص کنیم
و همینجوری در مورد قرداد حرف میزدند(البته قرداد رو امضا کرده بودند )
تقریبا آخر های جلسه بود که میونگ بدو بدو با گریه به طرف اتاق من آمد و آمد توی اتاق و من وقتی دیدم میونگ داره گریه میکنه به سرعت رفتم پیشش و زانو هامو شکستم تا هم قدش بشم
میونگ :خاله..هق...خاله
ا/ت :چیشده (با نگرانی )
میونگ:مامانم..هق ..حالش بد شده
ویو تهیونگ :از وقتی که ا/ت رو دیدم محوش شده بودم آخه خیلی خوشگل بود آخر های جلسه بود که یه دختر کوچولو بدو بدو باگریه آمد داخل اتاق و گفت حال مامانم بد شده
بعد ا/ت بدو بدو رفت سمت کشوش و یه آمپول که حالت واکسن داشت برداشت و به سرعت رفت سمت آن خانم جوان و ما هم پشت سرش رفتیم
ویو ا/ت : سریع رفتم داروش رو ورداشتم وبه سمتش حرکت کردن نشستم و زدم به دستش
آچا :هههههیی
+هییی زهره مار ،کوفت تو باز دارو هات رو نخوردی
آچا :اعع باز تو گیر دادی
+گیر دادی مرض اگه وسط خیابون حالت بد می شد این بچه چه غلطی می خواست بکنه
آچا : اوف من تسلیم شدم خوب یادم رفت
+وقتی میای بیرون بخاطر من بخور که اینجوری حالت بعد نشه
بعد وقتی اچا اعضا رو دید
جونگ کوک با دستش حالت ساکت باش داد منظورش این بود که نگه ما پشت ا/ت هستیم
اچا: تو احیانن جلسه نداشتی
دستش رو زد به سرش
+ای وای خدا بگن چیکارت کنه
که وقتی بلند شد خورد به تهیونگ و داشت می افتاد که ...
۵۶۰
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.