maid of the mansion
(۵)
یونجی: یهو احساس کردم همه جا سیاه شد دستمو محکم به میز گرفتم حالم بدتر میشد با هر زور و زحمتی که بود خودمو به سرویس بهداشتی رسوندم یه ابی به صورتم زدم یکم حالم بهتر شد داشتم میومدم بیرون که چان یول اومد داخل اینجا سرویس خانم هاست!
چان یول: میدونم
یونجی: بله؟
چان یول: چیزی نیست با هام راه بیا بیبی
یونجی: قلبم داشت میومد تو دهنم بزور نفس میکشیدم من میرفتم عقب اون میومد جلو خیلی ترسیده بودم یه لگد بهش زدم و با سرعت فرار کردم
چان یول : لعنتی بزار دستم بهت برسه کاری کنم تا عمر داری نتونی را بری ( منحرف نشید منظورش اینه که پا هاشو قطع میکنه )
یونجی: افتاده بود دنبالم با تمام سرعتم میدویدم که یهو زیر پام خالی شد از پله ها پرت شدم پایین ولی دیگه چیزی نفهمیدم.........
جونگ کوک: مراسم حوصله مو سر برده بود به خاطر اریک این مراسم مسخره رو گرفته بودم چون مجبورم کرده بود خواستم برم تو اتاقم تا گوشیم رو بردارم که صحنه رو بروم باعث شد خشکم بزنه یه دختره ای با ضرب پرت شد جلو پام شکه شده بودم بالا رو نگاه کردم چان یول رو دیدم که با سرفت فرار کرد لعنتی اون عوضی چطور اومده خواستم برم که دوباره دختره رو دیدم موهاش ریخته بود رو صورتش رفتم جلو و موهاشو دادم کنار چی...............این ......این همون پارک یونجی نس
نیست؟؟؟
اریک: چی شده بابا یه امشبو بیخیال ادم کشی میشدی خوب
جونگ کوک: دیوونه شدی اون چان یول عوضی تونسته وارد عمارت بشه این اتفاق هم یه ربطی به اون داره
اریک: زندس
جونگ کوک: بزار ببینم
اره هنوز نبضش میزنه ولی خیلی ضعیفه
اریک : زود باش باید ببریمش نباید بمیره
جونگ کوک: بغلش کردم و بردمش تو اتاق مهمان
(۱ ساعت بعد )
جونگ کوک: چیکار کردی
اریک: گفتم خونا رو پاک کنن هیچ ردی نمونده دوربین ها رو هم چک کردم ولی بهتره تو هم ببینی....
جونگ کوک: مگه چیه
اریک: خب.....بیا ببین
جونگکوک: نشستم کنار اریک به صفحه لبتاب نگاه کردم بعد از دیدن فیلم دوربینا خونم به جوش اومده بود لعنتی اول وارد شده تو خونم بلدشم خواسته به مهمونام تجاوز کنه با دستای خودم میکشمش
اریک: یونمی چیشد
جونگ کوک: تو از کجا اسمش رو میدونی؟
اریک: اصلا چیزی هست که درباره تو باشه من ندونم
جونگ کوک: مگه جاسوسی که زندگی منو میدونی
اریک: خب دیگه حالا
بگو ببینم اون چطوره
جونگ کوک: نمیدونم منتظرم دکتر بیاد کلی زور زدم بدون بیمارستان اینجا عملش کنه پدرم در اومد
دکتر: اقای جئون
جونگ کوک: بله
دکتر: باید بگم وضعیتش فعلا ثابته ولی ۲۴ ساعت اینده مهم ترین زمانه
♡♡♡♡
یونجی: یهو احساس کردم همه جا سیاه شد دستمو محکم به میز گرفتم حالم بدتر میشد با هر زور و زحمتی که بود خودمو به سرویس بهداشتی رسوندم یه ابی به صورتم زدم یکم حالم بهتر شد داشتم میومدم بیرون که چان یول اومد داخل اینجا سرویس خانم هاست!
چان یول: میدونم
یونجی: بله؟
چان یول: چیزی نیست با هام راه بیا بیبی
یونجی: قلبم داشت میومد تو دهنم بزور نفس میکشیدم من میرفتم عقب اون میومد جلو خیلی ترسیده بودم یه لگد بهش زدم و با سرعت فرار کردم
چان یول : لعنتی بزار دستم بهت برسه کاری کنم تا عمر داری نتونی را بری ( منحرف نشید منظورش اینه که پا هاشو قطع میکنه )
یونجی: افتاده بود دنبالم با تمام سرعتم میدویدم که یهو زیر پام خالی شد از پله ها پرت شدم پایین ولی دیگه چیزی نفهمیدم.........
جونگ کوک: مراسم حوصله مو سر برده بود به خاطر اریک این مراسم مسخره رو گرفته بودم چون مجبورم کرده بود خواستم برم تو اتاقم تا گوشیم رو بردارم که صحنه رو بروم باعث شد خشکم بزنه یه دختره ای با ضرب پرت شد جلو پام شکه شده بودم بالا رو نگاه کردم چان یول رو دیدم که با سرفت فرار کرد لعنتی اون عوضی چطور اومده خواستم برم که دوباره دختره رو دیدم موهاش ریخته بود رو صورتش رفتم جلو و موهاشو دادم کنار چی...............این ......این همون پارک یونجی نس
نیست؟؟؟
اریک: چی شده بابا یه امشبو بیخیال ادم کشی میشدی خوب
جونگ کوک: دیوونه شدی اون چان یول عوضی تونسته وارد عمارت بشه این اتفاق هم یه ربطی به اون داره
اریک: زندس
جونگ کوک: بزار ببینم
اره هنوز نبضش میزنه ولی خیلی ضعیفه
اریک : زود باش باید ببریمش نباید بمیره
جونگ کوک: بغلش کردم و بردمش تو اتاق مهمان
(۱ ساعت بعد )
جونگ کوک: چیکار کردی
اریک: گفتم خونا رو پاک کنن هیچ ردی نمونده دوربین ها رو هم چک کردم ولی بهتره تو هم ببینی....
جونگ کوک: مگه چیه
اریک: خب.....بیا ببین
جونگکوک: نشستم کنار اریک به صفحه لبتاب نگاه کردم بعد از دیدن فیلم دوربینا خونم به جوش اومده بود لعنتی اول وارد شده تو خونم بلدشم خواسته به مهمونام تجاوز کنه با دستای خودم میکشمش
اریک: یونمی چیشد
جونگ کوک: تو از کجا اسمش رو میدونی؟
اریک: اصلا چیزی هست که درباره تو باشه من ندونم
جونگ کوک: مگه جاسوسی که زندگی منو میدونی
اریک: خب دیگه حالا
بگو ببینم اون چطوره
جونگ کوک: نمیدونم منتظرم دکتر بیاد کلی زور زدم بدون بیمارستان اینجا عملش کنه پدرم در اومد
دکتر: اقای جئون
جونگ کوک: بله
دکتر: باید بگم وضعیتش فعلا ثابته ولی ۲۴ ساعت اینده مهم ترین زمانه
♡♡♡♡
۹.۷k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.