رهایی از عشق
پارت9
ب.ماریان: برای اینکه اون خیلی خوب میتونه مواظبت باشه و این به نفع هممونه تو باید از این به بعد بری پیش اون
ماریان: چرا همیشه سرخود تصمیم میگیری یبارم شده که بخای نظر منو بدونی، چرا باید برم پیش کسی که حتی نمیشناسمش(با داد)
ب.ماریان: اینو میگم که دیگه این بحثو ببندیو بری پیش تهیونگ، اون گفت که جنسای منو یدون دردسر از مرز رد میکنه و در ازاش تورو میخاد و این به نفع توهم هست چون اون خیلی خوب حواسش بهت هست
ماریان: چی
ب.ماریان: توی ماشین پشت سرت منتظره که بری، لطفا لجبازی نکن دخترم وگرنه همه ی جنسام به باد میرن
ماریان: بی اختیار اشکام ریختن و فقط به زمین خیره شده بودم میدونستم که دیگه چیزی بزای از دست دادن ندارم پس با قدمای آرومی به سمت ماشین رفتم..
تهیونگ: از ماشین پیاده شدمو رفتم سمتش
تهیونگ: خوشگل تر از اونی که فکر میکردمی
ماریان: انقدر براتون راحته؟
تهیونگ: چی راحته
ماریان: زجر دادن آدما براتون خیلی راحته
تهیونگ: فعلا فقط این برام مهمه که تو دیگه مال من شدی، سوار شو بریم
ماریان: ولی من جایی نمیام
تهیونگ: اینش دیگه دست تو نیست باید بیای
ماریان: بدون اینکه اهمیت بدم رومو برگردوندمو اروم اروم از اونجا دور شدم
تهیونگ: رفتم دنبالش و از بازوش گرفتمو کشیدمش سمت خودم
تهیونگ: کنجکاوم بدونم این جرعتو از کجا اوردی
ماریان: مجبور نیستم با تو جایی بیام
تهیونگ: دستمو تو موهاش بردمو کشیدم، بردمش داخل ماشین و درو بستم
تهیونگ: کشتنت برام کاری نداره کوچولو پس از این به بعد هرچی میگمو بدون چون و چرا قبول میکنی
ماریان: از یکی فرار کردم گیر بدترش افتادم، کاش همونجا میموندمو برنمیگشتم
تهیونگ: چیزی گفتی؟
ماریان: اوهوم، گفتم که تو خیلی حرومزاده ای
تهیونگ: لبامو محکم رو لباش گذاشتم..
ماریان: مرتیکه ی عوضی(با داد) داری چه غلطی میکنی
تهیونگ: ولی من خوشم نمیاد از همین اول کار با خشونت رفتار کنی مثلا قراره یه عمرو باهم بگذرونیم
ماریان: به همین خیال باش
تهیونگ: دیگه رسیدیم بهتره کم غر غر کنی
ماریان: وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدم، یه لحظه فکر فرار به سرم زد اما همه جای عمارتو نگهبان گذاشته بود و نمیتونستم کاری بکنم
تهیونگ: دستشو محکم گرفتم تا جایی نره.. از پله ها بردمش بالا و انداختمش توی یه اتاق و درو روش قفل کردم
ب.ماریان: برای اینکه اون خیلی خوب میتونه مواظبت باشه و این به نفع هممونه تو باید از این به بعد بری پیش اون
ماریان: چرا همیشه سرخود تصمیم میگیری یبارم شده که بخای نظر منو بدونی، چرا باید برم پیش کسی که حتی نمیشناسمش(با داد)
ب.ماریان: اینو میگم که دیگه این بحثو ببندیو بری پیش تهیونگ، اون گفت که جنسای منو یدون دردسر از مرز رد میکنه و در ازاش تورو میخاد و این به نفع توهم هست چون اون خیلی خوب حواسش بهت هست
ماریان: چی
ب.ماریان: توی ماشین پشت سرت منتظره که بری، لطفا لجبازی نکن دخترم وگرنه همه ی جنسام به باد میرن
ماریان: بی اختیار اشکام ریختن و فقط به زمین خیره شده بودم میدونستم که دیگه چیزی بزای از دست دادن ندارم پس با قدمای آرومی به سمت ماشین رفتم..
تهیونگ: از ماشین پیاده شدمو رفتم سمتش
تهیونگ: خوشگل تر از اونی که فکر میکردمی
ماریان: انقدر براتون راحته؟
تهیونگ: چی راحته
ماریان: زجر دادن آدما براتون خیلی راحته
تهیونگ: فعلا فقط این برام مهمه که تو دیگه مال من شدی، سوار شو بریم
ماریان: ولی من جایی نمیام
تهیونگ: اینش دیگه دست تو نیست باید بیای
ماریان: بدون اینکه اهمیت بدم رومو برگردوندمو اروم اروم از اونجا دور شدم
تهیونگ: رفتم دنبالش و از بازوش گرفتمو کشیدمش سمت خودم
تهیونگ: کنجکاوم بدونم این جرعتو از کجا اوردی
ماریان: مجبور نیستم با تو جایی بیام
تهیونگ: دستمو تو موهاش بردمو کشیدم، بردمش داخل ماشین و درو بستم
تهیونگ: کشتنت برام کاری نداره کوچولو پس از این به بعد هرچی میگمو بدون چون و چرا قبول میکنی
ماریان: از یکی فرار کردم گیر بدترش افتادم، کاش همونجا میموندمو برنمیگشتم
تهیونگ: چیزی گفتی؟
ماریان: اوهوم، گفتم که تو خیلی حرومزاده ای
تهیونگ: لبامو محکم رو لباش گذاشتم..
ماریان: مرتیکه ی عوضی(با داد) داری چه غلطی میکنی
تهیونگ: ولی من خوشم نمیاد از همین اول کار با خشونت رفتار کنی مثلا قراره یه عمرو باهم بگذرونیم
ماریان: به همین خیال باش
تهیونگ: دیگه رسیدیم بهتره کم غر غر کنی
ماریان: وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدم، یه لحظه فکر فرار به سرم زد اما همه جای عمارتو نگهبان گذاشته بود و نمیتونستم کاری بکنم
تهیونگ: دستشو محکم گرفتم تا جایی نره.. از پله ها بردمش بالا و انداختمش توی یه اتاق و درو روش قفل کردم
۳.۰k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.