پارت ۵۶ ازدواج اجباری
پارت ۵۶ ازدواج اجباری
ویو ا/ت
جونگکوک از ا/تشون عکس گفت و به سلفی باهم گرفتن
مهمونی تموم شد همه رفتن خونه هاشون
ادمینتون: مهمونی تموم شد و همه رفتن به خونه هاشون ا/تشون رفتن خونه ا/ت رفت اتاقش لباساشو در اورد میکاپشو پاک کرد و خوابید
ویو جونگکوک
مهمونی تموم شد همه رفتن منم رفتم اتاقم لباسامو در روی تختم دراز کشیدم و تو فکر ا/ت بودم که اینا طلاق گرفتن و فقط قسمت مشترکشون بچشونه پس میتونم ا/ت رو برای خودم کنم چون ا/ت سن زیادی نداره که با همین فکر به خواب رفتم
( فردا )
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ویو ا/ت
بلند شدم ساعت ۶ بود رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم و غذا خوردم و رفتم سر کلاس آنلاینم تا ساعت ۲ داشتم درس میخواندم البته وسطش استراحت هم میکردم رفتم پایین که بابام گفت برم داخل پذیرایی که کارم داره منم رفتم
- سلام بابا
پدرت. سلام دخترم خوبی
- اره بابا خوبم جان کاری داشتی
پدرت. میخواستم بگم که منو مادرت دیگه پیر شدیم دیگه مثل قدیم نمیتونیم زندگی کنیم گفتک این اخر زندگیمون بریم گردش و تو با هیونجین نمایشگاه رو اداره کنین
- بابا برای من یکم زود نیست اخه من هنوز بچهام
پدرت. بچهای اخه دخترم تو خودت بچه داری
- باشه بابا فقط کی میرین مسافرت
پدرت. فردا میریم تایلند و بعد میریم آمریکا و برمیگردیم
- باشه بابا
پدرت. خوبه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو ا/ت
ناهارمو خوردم و رفتم سر پرژه های مدرسه که اونا رو حل کنم از ساعت ۳ تا ساعت ۶ نیم سر پرژه بودم دیگه خسته شدم برای همین لباس پوشیدم میکاپ کردم ( عکس میزارم ) و ماشین بابامو گرفتم و رفتم دور بزنم و چندتا خوراکی بخرم که........
شرط پارت بعد
۳۰:« لایک ❤️
ویو ا/ت
جونگکوک از ا/تشون عکس گفت و به سلفی باهم گرفتن
مهمونی تموم شد همه رفتن خونه هاشون
ادمینتون: مهمونی تموم شد و همه رفتن به خونه هاشون ا/تشون رفتن خونه ا/ت رفت اتاقش لباساشو در اورد میکاپشو پاک کرد و خوابید
ویو جونگکوک
مهمونی تموم شد همه رفتن منم رفتم اتاقم لباسامو در روی تختم دراز کشیدم و تو فکر ا/ت بودم که اینا طلاق گرفتن و فقط قسمت مشترکشون بچشونه پس میتونم ا/ت رو برای خودم کنم چون ا/ت سن زیادی نداره که با همین فکر به خواب رفتم
( فردا )
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ویو ا/ت
بلند شدم ساعت ۶ بود رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم و غذا خوردم و رفتم سر کلاس آنلاینم تا ساعت ۲ داشتم درس میخواندم البته وسطش استراحت هم میکردم رفتم پایین که بابام گفت برم داخل پذیرایی که کارم داره منم رفتم
- سلام بابا
پدرت. سلام دخترم خوبی
- اره بابا خوبم جان کاری داشتی
پدرت. میخواستم بگم که منو مادرت دیگه پیر شدیم دیگه مثل قدیم نمیتونیم زندگی کنیم گفتک این اخر زندگیمون بریم گردش و تو با هیونجین نمایشگاه رو اداره کنین
- بابا برای من یکم زود نیست اخه من هنوز بچهام
پدرت. بچهای اخه دخترم تو خودت بچه داری
- باشه بابا فقط کی میرین مسافرت
پدرت. فردا میریم تایلند و بعد میریم آمریکا و برمیگردیم
- باشه بابا
پدرت. خوبه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو ا/ت
ناهارمو خوردم و رفتم سر پرژه های مدرسه که اونا رو حل کنم از ساعت ۳ تا ساعت ۶ نیم سر پرژه بودم دیگه خسته شدم برای همین لباس پوشیدم میکاپ کردم ( عکس میزارم ) و ماشین بابامو گرفتم و رفتم دور بزنم و چندتا خوراکی بخرم که........
شرط پارت بعد
۳۰:« لایک ❤️
۱۸.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.