مافیا نباید عاشق شه ولی....

مافیا نباید عاشق شه ولی....

پارت اول

سلام من اتم ۲۱سالمه و خانوادم فقیرن و پدرم همیشه قمار بازی میکنه میترسم از این کاراش

من جیمینم صاحب بزرگترین باند مافیا که دو تا از دوستام شریکمن جونگکوک و نامجون ۲۴سالمه پدرم وقتی بچه بودم مادرمو کشت و الان رابطم اصلا باهاش خوب نیست

علامتا. ات+. جیمین× کوک$ نامجون®


________________________________________
ویو ات:داشتم مثل همیشه میرفتم رستوران که دیدم یه ماشین مشکی بزرگ سمت در رستوران پارک کرد نگاهی کردم که دیدم یه مرد جذاب از تو ماشین اومد بیرون سریع نگاهمو ازش دزدیم و رفتم تو که دیدم بابامم اینجاست وای نکنه میخواد با این قمار کنه ولش کردم و رفتم سر کارم داشتم سفارشارو میگرفتم که همون مرده صدام زد

+سلام ....بابا تو اینجا چیکار میکنی

×وایستا این دخترته؟

ب.ات:آره

×پس اگه من بردم اینو جای طلبم برمیدارم و اگه تو بردی ۲۰۰میلیون وون بهت میدم

ب.ات:قبوله

ویو جیمین:سه دست بازی کردم و بردم آخه وقتی بلد نیستی چرا بازی میکنی

×خب کوچولو برو تو ماشین

+م..من نه من نمیرم اصلا به من چه شما دارین بازی میکنین من باید باهات بیام

×بیا ببینم(براید استایل بغلش کرد)

+ولم کن..ولم کن(گریه)
انقدر گریه کرد که خوابش برد

×هی کوچولو پاشو رسیدیم

+پاشدم و همراهشون رفتم