فرشته من🦋💫
فرشته من🦋💫
پارت۴
ارسلان:نشوندمش رو نمیکت پارک خودمم نشستم
دیانا:خیلی خودخواهی(با هق هق کردن)
ارسلان:خیلی خونسرد جواب دادم باش
دیانا:عقل تو سرت نیست😤
ارسلان:میدونم🙂
دیانا:یکی مارو میدید چی راجب مون فکر میکرد
ارسلان:هیچ فکری نمیکرد
دیانا:چرا انقد خونسردی
ارسلان:چرا نباشم
دیانا:ایش حق که ارسلان خره ای
ارسلان:جا...بله؟
دیانا: عرعرعر کن بدو
ارسلان:بله؟برايه چی
دیانا:چون من میگم
ارسلان:مگه تو کیی
دیانا:رئیستم حالا هم برو بستنی بخر دلم بستنی خواست
ارسلان:مگه کلفت تو عم
دیانا:آره دیگه اگه کلفتم نبودی کولم نمیکردی
ارسلان:برو بابا
دیانا:تولو خدا🥺
ارسلان:با این حرفش انگار تو دلم قند میشکوندن
دیانا:👈🏻👉🏻🥺
ارسلان:الان میرم
دیانا:عاشقتم🥰
ارسلان:جان؟
دیانا:وقتی خوشحال میشم میگم به خودت نگیر😏
ارسلان:آها رفتم بستنی فروشی طعم وانیلی داشت و کاکائو آقا ببخشید یه وانیلی بدید یه کاکائو خریدم رفتم پیش دیانا
دیانا:مرسی ولی چرا برا خودت کاکائو گرفتی برا من وانیلی
ارسلان:به خاطر اینکه حرصتو درارم(تو دلش)
دیانا:با تو عم
ارسلان:......
دیانا:هویی کر با تو عم
ارسلان:خیلی خونسرد گفتم خودتی
دیانا:بیشعور من کاکائویی میخام
ارسلان:من چیکار کنم خب
دیانا:همین الان برو واسم کاکائویی بخر
ارسلان:برو بابا
دیانا:پس دیگه با من حرف نزن
ارسلان:خداروشکر
دیانا: پس خودم میرم برای خودم میخرم از اون وَرَم میرم خونه رفتی پیش نیکا بگو رفته خونه
ارسلان:باش داش میرفت یه زیر پایی زدم بهش که خیلی محکم خورد زمین
دیانا:زانوهام بی شعور
ارسلان:چی شدی به من چه تو افتادی😂
دیانا:تو زیر پایی زدی بهم😭
ارسلان:چرا گریه میکنی یه زمین خوردن سادَس
دیانا:زانوهام درد میکنه آیییی😭
ارسلان:خاک تو سرت ارسلان این بار دومه گریشو در آوردی(تودلش)
دیانا:اومدم پاشم که انقد زانوهام درد میکرد افتادم زمین من چجوری بریم خونه
ارسلان:من الان کولت میکنم
دیانا:نه نمیخوام خودم یه کاری میکنم
ارسلان:خودم کولت میکنم حرف اضافه ای نزن
دیانا:آخه
ارسلان:آخه ماخه نداریم بیا رو کولم
دیانا:نمیخواد یه کاریش میکنم
ارسلان:چقد تو لجبازی دختر بزار یه تاکسی بگیرم ببرمت خونتون
دیانا:باش ارسلان تاکسی گرفت رفتیم تو ماشین
تو ماشین بودیم که مامانم زنگ زد
مکالمه[دیانا🤍مامانش مهناز♡]
🤍الو سلام عشقم
♡سلام جیگرم
🤍کاری داشتی
♡آره مامان جان ما اومدیم شمال یه مشکل کاری پیش اومد
🤍چن روز شمال میتونین بمونین
♡حداقلش ۱ هفته
🤍چی یه هفته
♡آره عزیزم اگه میخوایی تنها نمونی بگو نیکا یا مهدیس یا ستایش بیان پیشت
🤍باش خدافظ عشقم
♡خداحافظ عشقم
پایان مکالمه
ارسلان:میگفت عشقم به طرف دلم تیکه تیکه میشد ینی چی چرا من اینجوری شدم
دیانا:من تنهام تو خونه میایی پیشم امروز
ارسلان:عشقتون ناراحت نشن یه وقت😒
دیانا:چی عشقم🤨
ارسلان:داشتی باهاش صحبت میکردی
دیانا:آها😄مامانم بود بابا😂 حالا چرا ناراحت شدی
ارسلان:خداروشکر(تو دلش) هیچی همینطوری
دیانا:😂حالا میایی یا نه
ارسلان:فقط همین امروز
دیانا:بعدش و یه کاری میکنم البته اگه زحمتی نیست
ارسلان:حالا چرا تنهایی
دیانا:مامانم و بابام واسه یه هفته رفتن شمال
ارسلان: خب من میتونم یه هفته پیشت وایسم
دیانا:نه زحمتت نمیدم
ارسلان:نه بابا این چه حرفیه میمونم پیشت
دیانا:باش هر جور راحتی
چن مین بعد
دیانا:آقا رسیدیم ممنون
راننده تاکسی:خواهش میکنم
ادامه دارد.
حمایت کنین
پارت۴
ارسلان:نشوندمش رو نمیکت پارک خودمم نشستم
دیانا:خیلی خودخواهی(با هق هق کردن)
ارسلان:خیلی خونسرد جواب دادم باش
دیانا:عقل تو سرت نیست😤
ارسلان:میدونم🙂
دیانا:یکی مارو میدید چی راجب مون فکر میکرد
ارسلان:هیچ فکری نمیکرد
دیانا:چرا انقد خونسردی
ارسلان:چرا نباشم
دیانا:ایش حق که ارسلان خره ای
ارسلان:جا...بله؟
دیانا: عرعرعر کن بدو
ارسلان:بله؟برايه چی
دیانا:چون من میگم
ارسلان:مگه تو کیی
دیانا:رئیستم حالا هم برو بستنی بخر دلم بستنی خواست
ارسلان:مگه کلفت تو عم
دیانا:آره دیگه اگه کلفتم نبودی کولم نمیکردی
ارسلان:برو بابا
دیانا:تولو خدا🥺
ارسلان:با این حرفش انگار تو دلم قند میشکوندن
دیانا:👈🏻👉🏻🥺
ارسلان:الان میرم
دیانا:عاشقتم🥰
ارسلان:جان؟
دیانا:وقتی خوشحال میشم میگم به خودت نگیر😏
ارسلان:آها رفتم بستنی فروشی طعم وانیلی داشت و کاکائو آقا ببخشید یه وانیلی بدید یه کاکائو خریدم رفتم پیش دیانا
دیانا:مرسی ولی چرا برا خودت کاکائو گرفتی برا من وانیلی
ارسلان:به خاطر اینکه حرصتو درارم(تو دلش)
دیانا:با تو عم
ارسلان:......
دیانا:هویی کر با تو عم
ارسلان:خیلی خونسرد گفتم خودتی
دیانا:بیشعور من کاکائویی میخام
ارسلان:من چیکار کنم خب
دیانا:همین الان برو واسم کاکائویی بخر
ارسلان:برو بابا
دیانا:پس دیگه با من حرف نزن
ارسلان:خداروشکر
دیانا: پس خودم میرم برای خودم میخرم از اون وَرَم میرم خونه رفتی پیش نیکا بگو رفته خونه
ارسلان:باش داش میرفت یه زیر پایی زدم بهش که خیلی محکم خورد زمین
دیانا:زانوهام بی شعور
ارسلان:چی شدی به من چه تو افتادی😂
دیانا:تو زیر پایی زدی بهم😭
ارسلان:چرا گریه میکنی یه زمین خوردن سادَس
دیانا:زانوهام درد میکنه آیییی😭
ارسلان:خاک تو سرت ارسلان این بار دومه گریشو در آوردی(تودلش)
دیانا:اومدم پاشم که انقد زانوهام درد میکرد افتادم زمین من چجوری بریم خونه
ارسلان:من الان کولت میکنم
دیانا:نه نمیخوام خودم یه کاری میکنم
ارسلان:خودم کولت میکنم حرف اضافه ای نزن
دیانا:آخه
ارسلان:آخه ماخه نداریم بیا رو کولم
دیانا:نمیخواد یه کاریش میکنم
ارسلان:چقد تو لجبازی دختر بزار یه تاکسی بگیرم ببرمت خونتون
دیانا:باش ارسلان تاکسی گرفت رفتیم تو ماشین
تو ماشین بودیم که مامانم زنگ زد
مکالمه[دیانا🤍مامانش مهناز♡]
🤍الو سلام عشقم
♡سلام جیگرم
🤍کاری داشتی
♡آره مامان جان ما اومدیم شمال یه مشکل کاری پیش اومد
🤍چن روز شمال میتونین بمونین
♡حداقلش ۱ هفته
🤍چی یه هفته
♡آره عزیزم اگه میخوایی تنها نمونی بگو نیکا یا مهدیس یا ستایش بیان پیشت
🤍باش خدافظ عشقم
♡خداحافظ عشقم
پایان مکالمه
ارسلان:میگفت عشقم به طرف دلم تیکه تیکه میشد ینی چی چرا من اینجوری شدم
دیانا:من تنهام تو خونه میایی پیشم امروز
ارسلان:عشقتون ناراحت نشن یه وقت😒
دیانا:چی عشقم🤨
ارسلان:داشتی باهاش صحبت میکردی
دیانا:آها😄مامانم بود بابا😂 حالا چرا ناراحت شدی
ارسلان:خداروشکر(تو دلش) هیچی همینطوری
دیانا:😂حالا میایی یا نه
ارسلان:فقط همین امروز
دیانا:بعدش و یه کاری میکنم البته اگه زحمتی نیست
ارسلان:حالا چرا تنهایی
دیانا:مامانم و بابام واسه یه هفته رفتن شمال
ارسلان: خب من میتونم یه هفته پیشت وایسم
دیانا:نه زحمتت نمیدم
ارسلان:نه بابا این چه حرفیه میمونم پیشت
دیانا:باش هر جور راحتی
چن مین بعد
دیانا:آقا رسیدیم ممنون
راننده تاکسی:خواهش میکنم
ادامه دارد.
حمایت کنین
۵.۴k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.