پارت۱۷ ویوات
پارت۱۷ ویوات
حس کردم کسی داره نگام میکنه و خوب میدونستم این وقت شب کی قرار بیاد دیدنم۰هرشب داخل این تایم خوابیده بودم ولی بیدار که وقتی اومد حرفاش رو بشنوم ولی هیچی نمیگفت و فقط منو میدید و میرفت۰
باهاش چشم تو چشم شدم۰از چشمامش واضح بود که دلش واسم تنگ شده بود ولی خودش رو سرد نشون میداد۰نمیخواستم کلا همینجوری وایسیم که آروم لب زدم
ات:نمیخوای بشینی؟؟(سرد)
بدون هیچ حرفی رفت نشست روی کاناپه۰
نشستم روبه روش تا یکمی درمورد فردا که قرار اون اتفاق بوفته باهاش صحبت کنم۰چه به خواد یا نخواد باید قبول کنه نمیشه همینجوری بشه که۰
سریع رفتم سر اصل مطلب و گفتم:بلاخره روزش رسیده آدرسش رو برات میفرستم،فردا ساعت ۵:۳۰ بیا اونج۰۰۰
جانگوک:به نظرت میام؟؟(سرد)
ات:باید این بازی تموم شه(سرد)
جانگوک:این بازی هیچوقت تمومی نداره(سرد)
ات:جانگوک ب۰۰۰
جانگوک:میشه تمومش کنی؟؟(سرد)
ات:این بحس تا اونموقعی که بازی تموم نشه، تموم نمیشه۰
جانگوک چند لحظه ای به چشمام خیره شده بود داخل چشماش تموم اینکه این چند روز واسش چه اتفاقی افتاده چه بلایی سر خودش اورده معلوم بود۰از کبودی روی دستاش که با بانداژی بسته بود،دور چشماش،لبش کاملا واضح بود ولی تا کی قراره ادامه پیدا کنه؟بلاخره که باید تموم بشه چه زود و چه سریع۰
گفتم=
ات:۰۰۰۰۰
حس کردم کسی داره نگام میکنه و خوب میدونستم این وقت شب کی قرار بیاد دیدنم۰هرشب داخل این تایم خوابیده بودم ولی بیدار که وقتی اومد حرفاش رو بشنوم ولی هیچی نمیگفت و فقط منو میدید و میرفت۰
باهاش چشم تو چشم شدم۰از چشمامش واضح بود که دلش واسم تنگ شده بود ولی خودش رو سرد نشون میداد۰نمیخواستم کلا همینجوری وایسیم که آروم لب زدم
ات:نمیخوای بشینی؟؟(سرد)
بدون هیچ حرفی رفت نشست روی کاناپه۰
نشستم روبه روش تا یکمی درمورد فردا که قرار اون اتفاق بوفته باهاش صحبت کنم۰چه به خواد یا نخواد باید قبول کنه نمیشه همینجوری بشه که۰
سریع رفتم سر اصل مطلب و گفتم:بلاخره روزش رسیده آدرسش رو برات میفرستم،فردا ساعت ۵:۳۰ بیا اونج۰۰۰
جانگوک:به نظرت میام؟؟(سرد)
ات:باید این بازی تموم شه(سرد)
جانگوک:این بازی هیچوقت تمومی نداره(سرد)
ات:جانگوک ب۰۰۰
جانگوک:میشه تمومش کنی؟؟(سرد)
ات:این بحس تا اونموقعی که بازی تموم نشه، تموم نمیشه۰
جانگوک چند لحظه ای به چشمام خیره شده بود داخل چشماش تموم اینکه این چند روز واسش چه اتفاقی افتاده چه بلایی سر خودش اورده معلوم بود۰از کبودی روی دستاش که با بانداژی بسته بود،دور چشماش،لبش کاملا واضح بود ولی تا کی قراره ادامه پیدا کنه؟بلاخره که باید تموم بشه چه زود و چه سریع۰
گفتم=
ات:۰۰۰۰۰
۶۳۹
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.