꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
Prt 9
پسری با طمع عشق 🦋 🤍
هوپی هرچی ا/ت رو صدا می زدم بیدار نمی شد
بلندش کردمو گذاشتمش تو ماشین نفهمیدم چقد تند و توی چند دقیقه رسیدیم بیمارستان سریع بلندش کردم و بردمش بیمارستا تو اتاق انتظار نشستم و همش با خودم می گفتم وای اگه ا/ت چیزیش بشه چی
مدام این تو سرم زمزمه میشد که دکتر دستشو گذاشت رو شونم ترسیدم بلند شدم و گفتم :
چی شد اقای دکتر
دکتر :خوشبختانه خانم ا/ فقط بیهوش شدن
هوپی :می تونم ببینمش
دکتر :بله بفرمایید
هوپی رفتم تو اتاق و ا/ت خواب بود دستمو گذاشتم روی دستش و اروم صداش کرد که ا/ت گفت :لونا نکن خابم میاد که یه خندیه ریزی روی لبم نشست و با خودم گفتم پسر کی فکرشو میکرد
عاشق ا/ت شی و بعد کم کم چشام بسته شد
صبح
ا/ت :هوپی بلند شو.... هوپییییییی
هوپی :بله چی شده
ا/ت:الان پی دی نیم تنبیه هم می کنه
هوپی :نگران نباش باهاش صحبت می کنم
ا/ت :باش حالا بلند شو تا بریم
هوپی :بریم
ا/ت
بلند شدم و نتونستم رو پاهام وایستم و افتادم پخش زمین شدم که هوپی بلندم کرد و گفت دکتر گفت تا نیم ساعت نمی تونی راه بری.......
لایک کن فالو هم کن
بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚🏻♀️
پسری با طمع عشق 🦋 🤍
هوپی هرچی ا/ت رو صدا می زدم بیدار نمی شد
بلندش کردمو گذاشتمش تو ماشین نفهمیدم چقد تند و توی چند دقیقه رسیدیم بیمارستان سریع بلندش کردم و بردمش بیمارستا تو اتاق انتظار نشستم و همش با خودم می گفتم وای اگه ا/ت چیزیش بشه چی
مدام این تو سرم زمزمه میشد که دکتر دستشو گذاشت رو شونم ترسیدم بلند شدم و گفتم :
چی شد اقای دکتر
دکتر :خوشبختانه خانم ا/ فقط بیهوش شدن
هوپی :می تونم ببینمش
دکتر :بله بفرمایید
هوپی رفتم تو اتاق و ا/ت خواب بود دستمو گذاشتم روی دستش و اروم صداش کرد که ا/ت گفت :لونا نکن خابم میاد که یه خندیه ریزی روی لبم نشست و با خودم گفتم پسر کی فکرشو میکرد
عاشق ا/ت شی و بعد کم کم چشام بسته شد
صبح
ا/ت :هوپی بلند شو.... هوپییییییی
هوپی :بله چی شده
ا/ت:الان پی دی نیم تنبیه هم می کنه
هوپی :نگران نباش باهاش صحبت می کنم
ا/ت :باش حالا بلند شو تا بریم
هوپی :بریم
ا/ت
بلند شدم و نتونستم رو پاهام وایستم و افتادم پخش زمین شدم که هوپی بلندم کرد و گفت دکتر گفت تا نیم ساعت نمی تونی راه بری.......
لایک کن فالو هم کن
بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚🏻♀️
۳۷.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.