‹ تبهڪارِ شَرور...🍻📵 ›
‹ تبهڪارِ شَرور...🍻📵 ›
⤹ #ᑭᗩᖇT_5 ⤸
آروم سرمو به نشونه باشه تکون دادم.
همهی ب. د.نم بخاطر نزدیکیش بهم از ترس به لرزه افتاده که از زیر چشای ریز بین و تیزش دور نموند.
واکنشی که دسته خودم نیست انگار براش گرون تموم شد که با صدای بم شدش پرسید
- از منی که شوهرتم میترسی؟
کدوم شوهری زنشو به ستون وسط حیاط میبنده و منتظر میمونه سگاش به جونش بیوفتن ؟
دلم بابامو میخواد...
بابایی که یونگی حق دیدنشو ازم گرفته.
به طرف پنجره رفت و پرده هارو کشید، نور از اتاق رفت.
گاهی فکر میکنم این مرد از روشنایی متنفره.
حتا تمومه لباساشم تیره و مشکیه، و باید اعتراف کنم به جذابیت و جدیتش اضافه میکنه.!
- از امروز دیگه حق نداری پاتو از عمارت بیرون بزاری ات !
مات شدم، بالاخره کاریو که منتظرش بود و انجام داد.
داره تو قفسی که برام ساخته زندانیم میکنه؟
تمومه امیدم به دانشگاه رفتم بود نمیزارم ازم بگیره.
- دانشگ...
بین حرفم پرید
- با ماشین شخصی عمارت میری و برمیگردی!
با صلابت همیشگیش جرعت نمیکنم جیکم در بیاد، تا امروز اینقدر ازش نترسیدم.
بعد از ازدواج تازه نقاب ترسناکشو پایین آورد و الان فهمیدم وقتی کوک میگفت هیچ وقت سعی نکن برخلاف نظرش پیش بری یعنی چی.
بابا چرا نمیاومد و منو ببره؟
مگه نگفته بود زودی میاد دنبالم پس چرا منو کنار این مرد تنها گذاشته بود...
دو پارت دیگه هم داریم😂👌🏻
بالا باشید بچه هام😔😂
⤹ #ᑭᗩᖇT_5 ⤸
آروم سرمو به نشونه باشه تکون دادم.
همهی ب. د.نم بخاطر نزدیکیش بهم از ترس به لرزه افتاده که از زیر چشای ریز بین و تیزش دور نموند.
واکنشی که دسته خودم نیست انگار براش گرون تموم شد که با صدای بم شدش پرسید
- از منی که شوهرتم میترسی؟
کدوم شوهری زنشو به ستون وسط حیاط میبنده و منتظر میمونه سگاش به جونش بیوفتن ؟
دلم بابامو میخواد...
بابایی که یونگی حق دیدنشو ازم گرفته.
به طرف پنجره رفت و پرده هارو کشید، نور از اتاق رفت.
گاهی فکر میکنم این مرد از روشنایی متنفره.
حتا تمومه لباساشم تیره و مشکیه، و باید اعتراف کنم به جذابیت و جدیتش اضافه میکنه.!
- از امروز دیگه حق نداری پاتو از عمارت بیرون بزاری ات !
مات شدم، بالاخره کاریو که منتظرش بود و انجام داد.
داره تو قفسی که برام ساخته زندانیم میکنه؟
تمومه امیدم به دانشگاه رفتم بود نمیزارم ازم بگیره.
- دانشگ...
بین حرفم پرید
- با ماشین شخصی عمارت میری و برمیگردی!
با صلابت همیشگیش جرعت نمیکنم جیکم در بیاد، تا امروز اینقدر ازش نترسیدم.
بعد از ازدواج تازه نقاب ترسناکشو پایین آورد و الان فهمیدم وقتی کوک میگفت هیچ وقت سعی نکن برخلاف نظرش پیش بری یعنی چی.
بابا چرا نمیاومد و منو ببره؟
مگه نگفته بود زودی میاد دنبالم پس چرا منو کنار این مرد تنها گذاشته بود...
دو پارت دیگه هم داریم😂👌🏻
بالا باشید بچه هام😔😂
۱.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.