عاشق پسر عموم شدم پارت 44
(همین جمله کافی بود تا کوک عصبانیتش فوران کنه و به شک اینکه اون بچه هم مال اون دو تاس مطمئن بشه اون اومده بود که اون دو تا رو زجر بده اما انگار خودش شکست خورده بود )
_چت شده جونگ کوک تو که اون رو فراموش کردی و میخوای عذابش بدی پس چرا عصبی شدم (اینا رو تو دلش گفت)
_(برا اینکه نشون بدم کم نیاوردم رفتم تو اتاقی که بهم داده بودن )
.................(اتاق جان)................
+جان اون چطور مارو پیدا کرد (گریه وترسیده و داره اتاق رو دور میزنه)
٪نمیدونم نمیدونم لعنتی(عصبی)
+ولی تو چرا گفتی دوس دخترتم من اونو میشناسم اون همینجوری نمیشینه(نگران)
٪خو میخواستی چیکار کنم اون میخواست مارو بترسونه درزم نمیتونه هیچ غلطی بکنه
+نه نه جان تو اون رو نمیشناسی او اومده منو عذاب بده
٪من نمیزارم (بغل کردن ا.ت)
٪ا.ت میخوام یه چیزی بهت بگم (سر شو پایین انداخته)
+چیزی شده(نگران)
٪نه نه میخواستم بگم ...
+چی رو بگی؟؟؟ جان داری نگرانم میکنی
٪ا.....ا.ت....م...من...(چشماشو بست)دوست دارم
+(ا.ت متعجب نگاهش میکرد)
+ج...جان ... ولی ما دوستیم
٪ولی من تورو دوست دارم
+متاسفم جان ولی من خیلی وقته عشق رو فراموش کردم من از عشق میترسم تنها کسی که عشق من رو دیده دخترم بوده
٪ا.ت میتونی یه فرصت به...........
+نه جان نه من نمیخواهم(از جان فاصله گرفت و عقب عقب رفت)
٪ولی ....
+معزرت میخوام ولی نمیتونم اگر تو نمیتونی منو تحمل کنی میتونم یه خونه برا خودم بگیرم
٪ا.ت تو .......
+نمیخواد چیزی بگی من تو رو به عنوان یه دوست واقعی میدیدم ولی تو هم
مثل همه مردان هستی من خوبیات رو فراموش نکردم اما واقعا درکم کن نمیتونم
٪باشهباشه ا.ت نمیخوا مشکلی نیست فقط خواستم تو دلم نمونه
+اما من میرم
٪ا.ت خواهش میکنم بخاطر دوستمون حداقل نرو تو مگه نمیخوای انتقام تو از جونگکوک بگیری منم کمکت میکنم
+نمی......
٪همین که گفتم(یکم داد)
+اوففففف باشه
٪ا.ت یه فکری دارم نظرت چیه به مناسبت پیشرفت شرکت یه جشن بگیریم و اونجا جونگکوک رو دک کنیم
+خ...خب....فکر کنم بد نباشه
٪مطمئن باش
+...ب...باشه
امروز دیگه زیاد گزاشتم ناموصا یکم انصاف داشته باشید ای موئمانن ای فرزندانم ایی خواهران بنگتن بصبرید متین باشید😂😂😂
*خلاصه پارت قبل 43 توی کامت ها*
_چت شده جونگ کوک تو که اون رو فراموش کردی و میخوای عذابش بدی پس چرا عصبی شدم (اینا رو تو دلش گفت)
_(برا اینکه نشون بدم کم نیاوردم رفتم تو اتاقی که بهم داده بودن )
.................(اتاق جان)................
+جان اون چطور مارو پیدا کرد (گریه وترسیده و داره اتاق رو دور میزنه)
٪نمیدونم نمیدونم لعنتی(عصبی)
+ولی تو چرا گفتی دوس دخترتم من اونو میشناسم اون همینجوری نمیشینه(نگران)
٪خو میخواستی چیکار کنم اون میخواست مارو بترسونه درزم نمیتونه هیچ غلطی بکنه
+نه نه جان تو اون رو نمیشناسی او اومده منو عذاب بده
٪من نمیزارم (بغل کردن ا.ت)
٪ا.ت میخوام یه چیزی بهت بگم (سر شو پایین انداخته)
+چیزی شده(نگران)
٪نه نه میخواستم بگم ...
+چی رو بگی؟؟؟ جان داری نگرانم میکنی
٪ا.....ا.ت....م...من...(چشماشو بست)دوست دارم
+(ا.ت متعجب نگاهش میکرد)
+ج...جان ... ولی ما دوستیم
٪ولی من تورو دوست دارم
+متاسفم جان ولی من خیلی وقته عشق رو فراموش کردم من از عشق میترسم تنها کسی که عشق من رو دیده دخترم بوده
٪ا.ت میتونی یه فرصت به...........
+نه جان نه من نمیخواهم(از جان فاصله گرفت و عقب عقب رفت)
٪ولی ....
+معزرت میخوام ولی نمیتونم اگر تو نمیتونی منو تحمل کنی میتونم یه خونه برا خودم بگیرم
٪ا.ت تو .......
+نمیخواد چیزی بگی من تو رو به عنوان یه دوست واقعی میدیدم ولی تو هم
مثل همه مردان هستی من خوبیات رو فراموش نکردم اما واقعا درکم کن نمیتونم
٪باشهباشه ا.ت نمیخوا مشکلی نیست فقط خواستم تو دلم نمونه
+اما من میرم
٪ا.ت خواهش میکنم بخاطر دوستمون حداقل نرو تو مگه نمیخوای انتقام تو از جونگکوک بگیری منم کمکت میکنم
+نمی......
٪همین که گفتم(یکم داد)
+اوففففف باشه
٪ا.ت یه فکری دارم نظرت چیه به مناسبت پیشرفت شرکت یه جشن بگیریم و اونجا جونگکوک رو دک کنیم
+خ...خب....فکر کنم بد نباشه
٪مطمئن باش
+...ب...باشه
امروز دیگه زیاد گزاشتم ناموصا یکم انصاف داشته باشید ای موئمانن ای فرزندانم ایی خواهران بنگتن بصبرید متین باشید😂😂😂
*خلاصه پارت قبل 43 توی کامت ها*
۸۶.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.