BLACK LOVE (PART5)
جیمین
وقتی دیدم ات داره تو اشپز خونه کار میرسه گفتم یکم استراحت کنم و وقتی بیدار شدم دیدم ات هم خوابیده رفتم رو تختش و کنار دراز کشیدم که یهو بغلم کرد و یه حس خاص بهم دست داد..و منم خوابیدم کنارش...
وقتی شب بود بیدار شدم دیدم ات هنوز خوابه و رفتم اشپز خونه و یکم اب خوردم برگشتم پشتمو دیدم دیدم ات داره از پله ها میاد پایین و میاد سمتم که دیدم میگه
ات:جیمین، بیدار شدی
جیمین:اره تشنم بود امدم اب بخورم
ات:باشه منم رفتم بخوابم
جیمین:مگه نخوابیده بودی!خوابت میاد هنوز ؟
ات:یکم اره میخوام خوابم کامل شه
جیمین:باشه برو بخواب
منم از این فرصت که ات خوابه استفاده کردم و رفتم یه دور تو حیاط و سیگار بکشم که دیدم ات تو بالکن داره سیگار میکشه و انگار حالش خوب نیس و یه فکری به ذهنم رسید رفتم اتاقم و لباسمو عوض کردم و لباسمو در اوردم و یه شلوار راحتی پوشیدم و رفتم به بهونه سر زدن تو اتاقش که دیدم تو بالکن رفتم بالکنش گفتم
جیمین:نخوابیدی!
ات:نه (با لحن ناراحت)
جیمین: چیزی شده؟
ات:نه خوبم
ولی میدونستم حالش بده بهش گفتم میخوای یه دوش بگیر شاید حالو هوات عوض شه گفت باشه و رفت دوش بگیره منم رفتم حیاط تا سیگارمو بکشم وقتی کارم تموم شد برگشتم دیدم ات با یه لباس خواب خوشگل و موهای خشک شده سشوار کشیده و عطر خاص نشسته رو مبل داره فیلم میبینه
رفتم نشستم کنارش و گفتم
جیمین:بهتری!
ات:اره ممنون بابت پیشنهادت
تا امد یه چیزی بگه حرفشو خورد
جیمین:چیزی میخواستی بگی؟
ات:نه ولش کن
بهش اصرار نکردم و رفتم خوابیدم و لباس نپوشیدم که حس کردم دست به نفر رو سینمه که دیدم ات امد کنارم خوابید و بغلم کرد و هیچ ترسی نداشت و فهمیدم که دوسم داره))ولی به روش نیاوردم و بغلش کردم و خوابیدیم و نصفه شب از خواب پریدم خواب بدی دیدم
ات
وقتی دیدم خواب بد دیده نگرانش شدم سریع براش اب اوردم و خورد گفتم
ات:بهتری!
جیمین:اره مرسی.
یهو روش خیمه زدم و بهش نزدیک شدم که یهو دستم لیز خورد و از فرصت استفاده کرد و اون روم خیمه زد که چشم تو چشم بودیم رفت و از کشوش دستبند اورد و اینبار هیچ مقاومتی نکردم و دست خودمم نبود که هیچ مقاومتی نکردم و امد و دستام بست و لباسام در اورد و لباس خودشم در اورد و امد ازم لب گرفت و باهاش ادامه دادم که رفت رو گردنم و شروع کزد به کردنم و فقط داد میزدم و بعد اون بیهوش شدم از درد و صبح فقط بیدار شدم دستاش دورم حلقه شده بودن و حس خوبی داشتم و وقتی بیدار شد بوسم کرد و رفت لباس پوشید و رفت بیرون و گفت که کار داره و منم باهاش کاری نداشتم و منم یه سر رفتم بیرون و زودتر ازش برگشتم و تا دیر وقت برنگشت و نگرانش بودم که کجاست ونکنه اتفاقی براش افتاده باشه که یهو صدای در امد و بدو بدو از پله ها رفتم پایین و رفتم بغلش کزدم و دیدم که خیلی مسته و بردمش اتاق و افتاد رو تخت لباساش عوض کردم و خوابیدیم و خداروشکر باهام کاری نداشت و وقتی صبح بلند شد باهاش حرف نمیزدم و ازش ناراحت بودم که بدون خبر تا دیر وقت بیرون بود و ازم عذر خواهی کرد ولی بروز ندادم و باهاش قهر بودم تا چندروز هم باهاش سرد رفتار میکردم
جیمین:وقتی بیدار شدم حس خوبی داشتم بلند شدم و لباس پوشیدم و رفتم پیش کوک و تا غروب پیشش بودم و بعد رفتم یکم پارتی شبانه و اونجا خیلی مست بودم و اصلا هواسم به ساعت نبود و بعدش کوک منو رسوند خونه و وقتی وارد خونه شدم دیدم که ات بدو بدو داره میاد سمتم و دیدم که محکم بغلم کرد و هق هق گریه میکرد ولی چون مست بودم نپرسیدم چی شده و فقط یادمه که منو برد تو اتاق و افتادم رو تخت و لباسام عوض کرد و دلم میخواست که ببوسمش ولی از خستگی خوابم برد صبح وقتی بیدار شدم ازش عذر خواهی کردم ولی ناراحت بود و انگار براش مهم نبودم.....
بعد از چندوقت یه شب تو خونه ویسکی داشتم میخوردم و ات خونه نبود و گفته بود میره خونه دوستش شب بمونه و منم تنها بودم و خیلی مست شده بودم که یهو دیدم ات امد داخل خونه و دوستشم پشت سرش امد داخل و جفتشون منو دیدن و ات با دیدن این صحنه خیلی عصبی شد و امد سمتم و گفت ات:داری چه غلطی میکنی
و من عصبی شدم و بلند شدم و گفتم
جیمین: به تو چه اخه مگه نمیخواستی با دوستت بری بیرون
ات:به تو چه اخه
هیچی نگفتم برگشتم دیدم دوستش داره مارو نگاه میکنه و گفت
ات:به چی زل زدی بدبخت
که برگشتم نگاش کردم و یهو بوسیدمش !! جلو دوستش
دوستش وقتی این صحنه دید کم کم از در رفت بیرون ....
من همچنان داشتم ات میبوسیدم و طعم لبشو مزه میکردم که یه دفعه ازم جدا شد و سرم داد زد
ات:چه غلطی میکنی !؟
جیمین:امشب نباید باهام در میافتادی...
پایان پارت5
اسلاید2استایل ا/ت بعد حموم
اسلاید3استایل ا/ت وقتی از بیرون میاد
وقتی دیدم ات داره تو اشپز خونه کار میرسه گفتم یکم استراحت کنم و وقتی بیدار شدم دیدم ات هم خوابیده رفتم رو تختش و کنار دراز کشیدم که یهو بغلم کرد و یه حس خاص بهم دست داد..و منم خوابیدم کنارش...
وقتی شب بود بیدار شدم دیدم ات هنوز خوابه و رفتم اشپز خونه و یکم اب خوردم برگشتم پشتمو دیدم دیدم ات داره از پله ها میاد پایین و میاد سمتم که دیدم میگه
ات:جیمین، بیدار شدی
جیمین:اره تشنم بود امدم اب بخورم
ات:باشه منم رفتم بخوابم
جیمین:مگه نخوابیده بودی!خوابت میاد هنوز ؟
ات:یکم اره میخوام خوابم کامل شه
جیمین:باشه برو بخواب
منم از این فرصت که ات خوابه استفاده کردم و رفتم یه دور تو حیاط و سیگار بکشم که دیدم ات تو بالکن داره سیگار میکشه و انگار حالش خوب نیس و یه فکری به ذهنم رسید رفتم اتاقم و لباسمو عوض کردم و لباسمو در اوردم و یه شلوار راحتی پوشیدم و رفتم به بهونه سر زدن تو اتاقش که دیدم تو بالکن رفتم بالکنش گفتم
جیمین:نخوابیدی!
ات:نه (با لحن ناراحت)
جیمین: چیزی شده؟
ات:نه خوبم
ولی میدونستم حالش بده بهش گفتم میخوای یه دوش بگیر شاید حالو هوات عوض شه گفت باشه و رفت دوش بگیره منم رفتم حیاط تا سیگارمو بکشم وقتی کارم تموم شد برگشتم دیدم ات با یه لباس خواب خوشگل و موهای خشک شده سشوار کشیده و عطر خاص نشسته رو مبل داره فیلم میبینه
رفتم نشستم کنارش و گفتم
جیمین:بهتری!
ات:اره ممنون بابت پیشنهادت
تا امد یه چیزی بگه حرفشو خورد
جیمین:چیزی میخواستی بگی؟
ات:نه ولش کن
بهش اصرار نکردم و رفتم خوابیدم و لباس نپوشیدم که حس کردم دست به نفر رو سینمه که دیدم ات امد کنارم خوابید و بغلم کرد و هیچ ترسی نداشت و فهمیدم که دوسم داره))ولی به روش نیاوردم و بغلش کردم و خوابیدیم و نصفه شب از خواب پریدم خواب بدی دیدم
ات
وقتی دیدم خواب بد دیده نگرانش شدم سریع براش اب اوردم و خورد گفتم
ات:بهتری!
جیمین:اره مرسی.
یهو روش خیمه زدم و بهش نزدیک شدم که یهو دستم لیز خورد و از فرصت استفاده کرد و اون روم خیمه زد که چشم تو چشم بودیم رفت و از کشوش دستبند اورد و اینبار هیچ مقاومتی نکردم و دست خودمم نبود که هیچ مقاومتی نکردم و امد و دستام بست و لباسام در اورد و لباس خودشم در اورد و امد ازم لب گرفت و باهاش ادامه دادم که رفت رو گردنم و شروع کزد به کردنم و فقط داد میزدم و بعد اون بیهوش شدم از درد و صبح فقط بیدار شدم دستاش دورم حلقه شده بودن و حس خوبی داشتم و وقتی بیدار شد بوسم کرد و رفت لباس پوشید و رفت بیرون و گفت که کار داره و منم باهاش کاری نداشتم و منم یه سر رفتم بیرون و زودتر ازش برگشتم و تا دیر وقت برنگشت و نگرانش بودم که کجاست ونکنه اتفاقی براش افتاده باشه که یهو صدای در امد و بدو بدو از پله ها رفتم پایین و رفتم بغلش کزدم و دیدم که خیلی مسته و بردمش اتاق و افتاد رو تخت لباساش عوض کردم و خوابیدیم و خداروشکر باهام کاری نداشت و وقتی صبح بلند شد باهاش حرف نمیزدم و ازش ناراحت بودم که بدون خبر تا دیر وقت بیرون بود و ازم عذر خواهی کرد ولی بروز ندادم و باهاش قهر بودم تا چندروز هم باهاش سرد رفتار میکردم
جیمین:وقتی بیدار شدم حس خوبی داشتم بلند شدم و لباس پوشیدم و رفتم پیش کوک و تا غروب پیشش بودم و بعد رفتم یکم پارتی شبانه و اونجا خیلی مست بودم و اصلا هواسم به ساعت نبود و بعدش کوک منو رسوند خونه و وقتی وارد خونه شدم دیدم که ات بدو بدو داره میاد سمتم و دیدم که محکم بغلم کرد و هق هق گریه میکرد ولی چون مست بودم نپرسیدم چی شده و فقط یادمه که منو برد تو اتاق و افتادم رو تخت و لباسام عوض کرد و دلم میخواست که ببوسمش ولی از خستگی خوابم برد صبح وقتی بیدار شدم ازش عذر خواهی کردم ولی ناراحت بود و انگار براش مهم نبودم.....
بعد از چندوقت یه شب تو خونه ویسکی داشتم میخوردم و ات خونه نبود و گفته بود میره خونه دوستش شب بمونه و منم تنها بودم و خیلی مست شده بودم که یهو دیدم ات امد داخل خونه و دوستشم پشت سرش امد داخل و جفتشون منو دیدن و ات با دیدن این صحنه خیلی عصبی شد و امد سمتم و گفت ات:داری چه غلطی میکنی
و من عصبی شدم و بلند شدم و گفتم
جیمین: به تو چه اخه مگه نمیخواستی با دوستت بری بیرون
ات:به تو چه اخه
هیچی نگفتم برگشتم دیدم دوستش داره مارو نگاه میکنه و گفت
ات:به چی زل زدی بدبخت
که برگشتم نگاش کردم و یهو بوسیدمش !! جلو دوستش
دوستش وقتی این صحنه دید کم کم از در رفت بیرون ....
من همچنان داشتم ات میبوسیدم و طعم لبشو مزه میکردم که یه دفعه ازم جدا شد و سرم داد زد
ات:چه غلطی میکنی !؟
جیمین:امشب نباید باهام در میافتادی...
پایان پارت5
اسلاید2استایل ا/ت بعد حموم
اسلاید3استایل ا/ت وقتی از بیرون میاد
۵.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.