آرمی رها شده
پارت۳
ا/ت: تهیونگ؟.. تهیونگ! ( آروم).. ته رو آروم تکون میدادم*
ته: ( بیدارشدم) اومم چیشده؟
ا/ت: خوابم نمیبره نیکی و یونتان هم خوابیدن...نه اینکه خوابم نمیبره راستش..من نمیتونم تنهایی بخوابم ( خجالت)
ته: واقعاا؟.. بیا اینجا*
ا/ت: مرسی :)
*صبح*
ا/ت: احساس گرما میکردم خیلی خوب بود که از خواب پریدم*.. ببخشید..واقعا معذرت میخوام..نمیخواستم برم تو بغلت( سرخ شدن)
ته: نه..نه..نه مشکلی نیست..راستش خوشم اومد( خجالت)
ا/ت: واقعا؟..( خنده.. بیا بریم صبحونه :)
ته: بریم
م/ته: یه چند دقیقه دیگه آنا هم بهمون اضافه میشه و میشیم یه خانواده
ته و ا/ت: 😐
ادمین: داداش و آبجی ته توی داستان نیستن!
ا/ت: تهیونگ؟.. تهیونگ! ( آروم).. ته رو آروم تکون میدادم*
ته: ( بیدارشدم) اومم چیشده؟
ا/ت: خوابم نمیبره نیکی و یونتان هم خوابیدن...نه اینکه خوابم نمیبره راستش..من نمیتونم تنهایی بخوابم ( خجالت)
ته: واقعاا؟.. بیا اینجا*
ا/ت: مرسی :)
*صبح*
ا/ت: احساس گرما میکردم خیلی خوب بود که از خواب پریدم*.. ببخشید..واقعا معذرت میخوام..نمیخواستم برم تو بغلت( سرخ شدن)
ته: نه..نه..نه مشکلی نیست..راستش خوشم اومد( خجالت)
ا/ت: واقعا؟..( خنده.. بیا بریم صبحونه :)
ته: بریم
م/ته: یه چند دقیقه دیگه آنا هم بهمون اضافه میشه و میشیم یه خانواده
ته و ا/ت: 😐
ادمین: داداش و آبجی ته توی داستان نیستن!
۲۵.۷k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.