هانی بال² پارت هشتم
یه دختر دوید تو بغل تهیونگ
: تهیونگیییی جونم
+ اوه دختر کوچولوم خوبی؟
با این حرف تهیونگ کاملا فشاری شدم نمیدونم چرا ب
ناخداگاه شونه هامو بالا انداختم و زیر لب گفتم بمنچه!
+ حسود کوچولو
با زمزمه تهیونگ دم گوشم لرزی کردم یعنی فهمید؟ لعنتی ریدم که .
از تهیونگ جدا شدم و دستامو دور بازوهای خودم حلقه کردم و دور سالن میچرخیدم به اجوما نگاه کردم که وسیله سنگین دستش بود و رفتم کمکش
وسایلارو ورداشتم
اجوما؛ دخترم این کاره منه و خدمتکارا !
- نه اجوما چه حرفیه
دوتا زن : الحق که دختر دهاتی مثل تو از اداب معاشره با خدمتکارارو نمیدونی
- اوه من دهاتی ام؟ هرچی باشم شعورم از شماها بالاتره و اینکه دهاتیا هم ادمای خوبی ان و من خوانندم فعلا خانما
اروم با اجوما خندیدیم معلوم بود فشار توشون موج میزد
خدمتکاری اومد سمتم
- سلام عزیزم به اجوما میشه کمک کنی؟
رز : خودم از قبل میدونستم!
- اوه چه خشن به هرحال ممنون..
از این رفتارش خوشم نیومد
نگاهی به جم انداختم که چپ چپ نگام میکردن نمیدونستم در این حد شوهر داشتن ترسناک باشه خیلی ناراحت بودم به تهیونگ و دختره نگاه میکردم که داشتن میخندیدن
رز ویو :
یواشکی لباس ا.ت رو به یه میز وصل کردم
وقای صدام زد یلحظه ترسیدم ولی خوبه هیچی نفهمید
رفتم سراغش و وسایلارو گرفتم و با اجوما رفتیم
ا.ت ویو :
خواستم برگردم سمت تهیونگ که با بوسش با دختره متوجه شدم بقیه دست میزدن
قلبم شکست
تا اومدم برم سراغش دامنم کشیده شد و یکم پاره شد ولی هرچی رو میز بود ریخت رو زمین
افتادم رو زمین و تار میدیدم چشام خیس شدن که با صدای تهیونگ سرمو آوردم بالا
+ ا.ت عشقم چیشده
دستاشو اورد جلو که محکم پسش زدم دامنمو قسمتیشو پاره کردم و فقط دویدم سمت در خروجی وقتی از در خارج شدم نگهبانای متعجبی دیدم که واکنش نشون ندادن از تعجب و فریاد تهیونگ که عصبی بود و میگفت برگردم
هق هق میزدم و کفشام مزاحم بودن خیلی درد داشتم قلبم درد میکرد
کفشام دراوردم و پرتشون کردم رو زمین این عمارت کوفتی بالای تپه بود پس رفتم سراغ جنگل
تهیونگ :
- از اینجا گمشید مهمونی تمومه! و درضمن اون زن منه اونی که نگاهش نکردید خواننده معروفیه که بچه هاتون خودتون دوسش دارید فکر نکنید نمیدونم دمار از روزگار کسی که اینکارو کرده درمیارم ( عربده و فریاد )
برگشتم سمت دختر خالم و گلوشو محکم گرفتم و فشار دادم
+ چرا منو بوسیدی!!! میدم لباتو جوری بسابن که دیگه نتونی حرکتشون بدی
: ب..بخدا فقط من مست بودم ب..بعد یکی منو فرستاد هق پسر عمه تروخدا ببخشید من نمی..
یه سیلی محکم خوابوندم تو گوشش
+ این عوضیو ببرید و بفهمید که بهش گفته! بعدش بفرستیدنش به خونه مامان باباش و بگید تنبیه بدی در انتظارشونه . تو جیسون میری چک میکنی کی لباس ا.ت رو وصل مرده به رومیزی
دستی کلافه کشیدم و دویدم سمت اتاق و از کشو تپانچه یو اس وی رو ورداشتم و سریع با همراه منشی و چند بادیگارد دویدم سمت جنگل ..
شرط ۳۰ لایک
۳۰ کامنت
: تهیونگیییی جونم
+ اوه دختر کوچولوم خوبی؟
با این حرف تهیونگ کاملا فشاری شدم نمیدونم چرا ب
ناخداگاه شونه هامو بالا انداختم و زیر لب گفتم بمنچه!
+ حسود کوچولو
با زمزمه تهیونگ دم گوشم لرزی کردم یعنی فهمید؟ لعنتی ریدم که .
از تهیونگ جدا شدم و دستامو دور بازوهای خودم حلقه کردم و دور سالن میچرخیدم به اجوما نگاه کردم که وسیله سنگین دستش بود و رفتم کمکش
وسایلارو ورداشتم
اجوما؛ دخترم این کاره منه و خدمتکارا !
- نه اجوما چه حرفیه
دوتا زن : الحق که دختر دهاتی مثل تو از اداب معاشره با خدمتکارارو نمیدونی
- اوه من دهاتی ام؟ هرچی باشم شعورم از شماها بالاتره و اینکه دهاتیا هم ادمای خوبی ان و من خوانندم فعلا خانما
اروم با اجوما خندیدیم معلوم بود فشار توشون موج میزد
خدمتکاری اومد سمتم
- سلام عزیزم به اجوما میشه کمک کنی؟
رز : خودم از قبل میدونستم!
- اوه چه خشن به هرحال ممنون..
از این رفتارش خوشم نیومد
نگاهی به جم انداختم که چپ چپ نگام میکردن نمیدونستم در این حد شوهر داشتن ترسناک باشه خیلی ناراحت بودم به تهیونگ و دختره نگاه میکردم که داشتن میخندیدن
رز ویو :
یواشکی لباس ا.ت رو به یه میز وصل کردم
وقای صدام زد یلحظه ترسیدم ولی خوبه هیچی نفهمید
رفتم سراغش و وسایلارو گرفتم و با اجوما رفتیم
ا.ت ویو :
خواستم برگردم سمت تهیونگ که با بوسش با دختره متوجه شدم بقیه دست میزدن
قلبم شکست
تا اومدم برم سراغش دامنم کشیده شد و یکم پاره شد ولی هرچی رو میز بود ریخت رو زمین
افتادم رو زمین و تار میدیدم چشام خیس شدن که با صدای تهیونگ سرمو آوردم بالا
+ ا.ت عشقم چیشده
دستاشو اورد جلو که محکم پسش زدم دامنمو قسمتیشو پاره کردم و فقط دویدم سمت در خروجی وقتی از در خارج شدم نگهبانای متعجبی دیدم که واکنش نشون ندادن از تعجب و فریاد تهیونگ که عصبی بود و میگفت برگردم
هق هق میزدم و کفشام مزاحم بودن خیلی درد داشتم قلبم درد میکرد
کفشام دراوردم و پرتشون کردم رو زمین این عمارت کوفتی بالای تپه بود پس رفتم سراغ جنگل
تهیونگ :
- از اینجا گمشید مهمونی تمومه! و درضمن اون زن منه اونی که نگاهش نکردید خواننده معروفیه که بچه هاتون خودتون دوسش دارید فکر نکنید نمیدونم دمار از روزگار کسی که اینکارو کرده درمیارم ( عربده و فریاد )
برگشتم سمت دختر خالم و گلوشو محکم گرفتم و فشار دادم
+ چرا منو بوسیدی!!! میدم لباتو جوری بسابن که دیگه نتونی حرکتشون بدی
: ب..بخدا فقط من مست بودم ب..بعد یکی منو فرستاد هق پسر عمه تروخدا ببخشید من نمی..
یه سیلی محکم خوابوندم تو گوشش
+ این عوضیو ببرید و بفهمید که بهش گفته! بعدش بفرستیدنش به خونه مامان باباش و بگید تنبیه بدی در انتظارشونه . تو جیسون میری چک میکنی کی لباس ا.ت رو وصل مرده به رومیزی
دستی کلافه کشیدم و دویدم سمت اتاق و از کشو تپانچه یو اس وی رو ورداشتم و سریع با همراه منشی و چند بادیگارد دویدم سمت جنگل ..
شرط ۳۰ لایک
۳۰ کامنت
۱۱.۴k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.