PART 10
♡My Wrong♡
ویوی ا/ت
به محض اینکه وارد اتاقش شدم
غش کردم از خنده
چرا باید یه همچین مافیایی براش این اتفاق بیوفته آخه ( با خنده ) وای خیلی باحال شدی ( درحال ج*ر خوردن از خنده )
ویوی جونگکوک
نشسته بودم رو صندلی دیگه کار هام تموم شده بود که اومدم پاشم که متوجه شدم لباسم به صندلی گیر کرده درحال
در اوردنش بودم که ا/ت بدون در وارد شد البته قبلش چند بار در زد نشنیدم
(ا/ت هنوز داره میخنده )
جونگکوک درحالی که نشسته رو صندلی ه پاهاش بالا رو صندلی اون پاش بالا
یه دست راست جونگکوک به لباسش و دست چپ دست راستش رو گرفته به خاطر لباسش یه زره سمت راست چرخیده
_ میشه نخندی
+ نه نمیشه
_ درو ببند (عصبی و کمی بلند )
+ باشه باشه چرا اعصابانی میشی
(ا/ت درو میبنده ولی بازم داره میخنده )
_باتو ام ها
+ چیه
_ نخند خو
+باشه (خووشو درست میکنه )
+این صدا ها چی بود
_ می بینی لباسم گیر کرده بود داشتم بهش ور میرفتم کلافه شدم
+خوب چیکار کنم
_ بیا کمکم
+ باشه
ا/ت میره نزدیک و میرا پشت میز و روبه روی صندلی کوک می ایسته
+ اجازه هست
(جونگکوک سرش رو میندازه پایین )
+اره
ویوی ا/ت
از جونگکوک اجازه گرفتم که بتونم به بدنش دست بزنم که بتونم لباسش رو از صندلی جداکنمبه محض اینکه لباسش رو از صندلی جدا کردم برگشتم عقب که خوردم به میز اما جونگکوک سری دستش رو گزاشت پشت کمرم که ضربه نخوره ولی با همون ضربه به سمت جونگکوک پرت شدم و فقط ۱ سانت باهم فاصله داشتیم
دستم رو برای اینکه جلو تر نرم گزاشتم روب کتف ورزش کاریش نفش هامون به هم برخورد میکرد چشمام رو بسته بودم
نفس های منظمش رو حس میکردم
دستش دور کمرم بود هنوز این چه حسیه
حس حس خجالت یا نه دوست دارم بیشتر بهش نزدیک بشم اون زیبا بود زیبایی منحصر به فرد کم کم چشمام رو باز کردم
چون ترس باعث میشد که چشمام رو ببندم
ویوی جونگکوک
اون کمکمکم کرد لباس در باید اما نزدیک بود کمرش به میز برخورد کنه پس با العکسل عمل فوقالعاده کمرش رو گرفتم که به هم نزدیک شد نفسش به نفسم میخورد
کمرش باریک و نرم و سفید بود
چشماش رو از ترس بسته بود آرم چشماش رو باز کرد و یهو ...
Zzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzz
چطور شد 😅
میدونم فکر بد کردید به روم نمیارید بچم خوبه نگا لباسش گیر کرده داشته بش ور میرفت
ویوی ا/ت
به محض اینکه وارد اتاقش شدم
غش کردم از خنده
چرا باید یه همچین مافیایی براش این اتفاق بیوفته آخه ( با خنده ) وای خیلی باحال شدی ( درحال ج*ر خوردن از خنده )
ویوی جونگکوک
نشسته بودم رو صندلی دیگه کار هام تموم شده بود که اومدم پاشم که متوجه شدم لباسم به صندلی گیر کرده درحال
در اوردنش بودم که ا/ت بدون در وارد شد البته قبلش چند بار در زد نشنیدم
(ا/ت هنوز داره میخنده )
جونگکوک درحالی که نشسته رو صندلی ه پاهاش بالا رو صندلی اون پاش بالا
یه دست راست جونگکوک به لباسش و دست چپ دست راستش رو گرفته به خاطر لباسش یه زره سمت راست چرخیده
_ میشه نخندی
+ نه نمیشه
_ درو ببند (عصبی و کمی بلند )
+ باشه باشه چرا اعصابانی میشی
(ا/ت درو میبنده ولی بازم داره میخنده )
_باتو ام ها
+ چیه
_ نخند خو
+باشه (خووشو درست میکنه )
+این صدا ها چی بود
_ می بینی لباسم گیر کرده بود داشتم بهش ور میرفتم کلافه شدم
+خوب چیکار کنم
_ بیا کمکم
+ باشه
ا/ت میره نزدیک و میرا پشت میز و روبه روی صندلی کوک می ایسته
+ اجازه هست
(جونگکوک سرش رو میندازه پایین )
+اره
ویوی ا/ت
از جونگکوک اجازه گرفتم که بتونم به بدنش دست بزنم که بتونم لباسش رو از صندلی جداکنمبه محض اینکه لباسش رو از صندلی جدا کردم برگشتم عقب که خوردم به میز اما جونگکوک سری دستش رو گزاشت پشت کمرم که ضربه نخوره ولی با همون ضربه به سمت جونگکوک پرت شدم و فقط ۱ سانت باهم فاصله داشتیم
دستم رو برای اینکه جلو تر نرم گزاشتم روب کتف ورزش کاریش نفش هامون به هم برخورد میکرد چشمام رو بسته بودم
نفس های منظمش رو حس میکردم
دستش دور کمرم بود هنوز این چه حسیه
حس حس خجالت یا نه دوست دارم بیشتر بهش نزدیک بشم اون زیبا بود زیبایی منحصر به فرد کم کم چشمام رو باز کردم
چون ترس باعث میشد که چشمام رو ببندم
ویوی جونگکوک
اون کمکمکم کرد لباس در باید اما نزدیک بود کمرش به میز برخورد کنه پس با العکسل عمل فوقالعاده کمرش رو گرفتم که به هم نزدیک شد نفسش به نفسم میخورد
کمرش باریک و نرم و سفید بود
چشماش رو از ترس بسته بود آرم چشماش رو باز کرد و یهو ...
Zzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzz
چطور شد 😅
میدونم فکر بد کردید به روم نمیارید بچم خوبه نگا لباسش گیر کرده داشته بش ور میرفت
۴.۴k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.