پارت (۱۹) دخترک عاشق و مافیای خشن
ادامه ی حرف کوک
×اووو خانم نگران من شده شما نمیخواد نگران من باشی عزیزم چون قراره بفاک بری بیب
+ چی خوردی این وقت شب ؟ *خنده
× من ک چیزی نخوردم ولی همین الانشم ی آبنبات ترش جلوم هست اون و میتونم بخورم
+ برو کنار بابا میخوام برم بخوابم *درحال تلاشی گوزیدنی برای اینکه کوک و از سر راهش وردارع😐
از زبان راوی
ا.ت داشت تلاش میکرد ک کوک و از سر راهش برداره ک بره بتمرگه اما نمیتونست یهو کوک اون و از روناش بلند کرد و برد توی ی اتاقی ک درش قفل بود اون و باز کرد و توی اون اتاق فوق العاده قشنگ بود هیچکس هم نمیدونست چی توی اون اتاق چی هست و چرا درش قفله بلع دوستان اون اتاق فقط مخصوص کوک بوده بعد کوک ا.ت پرت کرد روی تخت و در و قفل کرد و لباس ا.ت و درآورد و ..... ( دیگه خودتون نصفش و تصور کنید من فقط ی تیکه از ش رو مینویسم 😐)
× عاح بیب خیلی تنگی میخوام از پشت واردت کنم برعکس شو زود
کوک ا.ت و داگی کرد و وارد ا.ت کرد و تلمبه میزد کوک با ی دستش پهلو ی ا.ت گرفته بود و با دستش دیگه اش موهای ا.ت رو گرفته بود همینجور تلمبه میزد و موهای ا.ت و میکشید بعد از ۱ ساعت کوک دلش ب حال ا.ت سوخت و تصمیم گرفت آخرین ضربه هاش و بزنه
× این ضربه ی محکم و بخاطر این میزنم ک چون با بیکینی اومده بودی استخر بیبی *ضربه
+ عاححح کوک درد دارم
× هنوز تموم نشده این ضربه رو هم بخاطر این میزنم ک پیشم ننشستی *ضربه
ناله ی ا.ت
× اینم آخریش بخاطر اینکه بهم بوس ندادی *ضربه
از زبان راوی
کوک بعد از آخرین ضربش ی اسپنک محکم ب باسن ا.ت زد و ازش کشید بیرون و جفت ا.ت دراز کشید
× بیب بیا دلت و ماساژ بدم
کوک ا.ت کشید توی بغلش و دلش ماساژ میداد
+ کوک من عاشقتم خیلی دوست دارم
× میدونستم بلاخره همین حرف و ازت میشنوم عزیزم
کوک روی لب ا.ت ی بوسه زد
× دوست دارم
+ منم همینطور ددی
هنوز ادامه داره 😐
×اووو خانم نگران من شده شما نمیخواد نگران من باشی عزیزم چون قراره بفاک بری بیب
+ چی خوردی این وقت شب ؟ *خنده
× من ک چیزی نخوردم ولی همین الانشم ی آبنبات ترش جلوم هست اون و میتونم بخورم
+ برو کنار بابا میخوام برم بخوابم *درحال تلاشی گوزیدنی برای اینکه کوک و از سر راهش وردارع😐
از زبان راوی
ا.ت داشت تلاش میکرد ک کوک و از سر راهش برداره ک بره بتمرگه اما نمیتونست یهو کوک اون و از روناش بلند کرد و برد توی ی اتاقی ک درش قفل بود اون و باز کرد و توی اون اتاق فوق العاده قشنگ بود هیچکس هم نمیدونست چی توی اون اتاق چی هست و چرا درش قفله بلع دوستان اون اتاق فقط مخصوص کوک بوده بعد کوک ا.ت پرت کرد روی تخت و در و قفل کرد و لباس ا.ت و درآورد و ..... ( دیگه خودتون نصفش و تصور کنید من فقط ی تیکه از ش رو مینویسم 😐)
× عاح بیب خیلی تنگی میخوام از پشت واردت کنم برعکس شو زود
کوک ا.ت و داگی کرد و وارد ا.ت کرد و تلمبه میزد کوک با ی دستش پهلو ی ا.ت گرفته بود و با دستش دیگه اش موهای ا.ت رو گرفته بود همینجور تلمبه میزد و موهای ا.ت و میکشید بعد از ۱ ساعت کوک دلش ب حال ا.ت سوخت و تصمیم گرفت آخرین ضربه هاش و بزنه
× این ضربه ی محکم و بخاطر این میزنم ک چون با بیکینی اومده بودی استخر بیبی *ضربه
+ عاححح کوک درد دارم
× هنوز تموم نشده این ضربه رو هم بخاطر این میزنم ک پیشم ننشستی *ضربه
ناله ی ا.ت
× اینم آخریش بخاطر اینکه بهم بوس ندادی *ضربه
از زبان راوی
کوک بعد از آخرین ضربش ی اسپنک محکم ب باسن ا.ت زد و ازش کشید بیرون و جفت ا.ت دراز کشید
× بیب بیا دلت و ماساژ بدم
کوک ا.ت کشید توی بغلش و دلش ماساژ میداد
+ کوک من عاشقتم خیلی دوست دارم
× میدونستم بلاخره همین حرف و ازت میشنوم عزیزم
کوک روی لب ا.ت ی بوسه زد
× دوست دارم
+ منم همینطور ددی
هنوز ادامه داره 😐
۱۹.۹k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.