ازدواج اجباری P45
اون ....... اون ا.ت بود منو دید سریع شروع
کرد به فرار کردن نگهبانا دورش رو گرفتن
درست نمیتونست راه بره اهه عوضی چطور
تونستی فرار کنی
کوک:هه بیبی گرل فک کردی میتونی فرار کنی
ا.ت:بزار برم توکه ازم استفاده هم کردی دیگه
چی بزار .......... بزار من برم قول میدم هرچی
بخوای بهت میدم فقط ب....بزا ......
(باسیلی که از طرف کوک خورد حرفش نصفه
موند)
کوک:من........من فقط تورو میخوام چرا.....چرا
فکر میکنی من ترو فقط بخواطر ...اهه ا.ت
ببین مامن چی کردی اخه تو دختر بریم عمارت
باهم صحبت کنیم موافقی؟
ا.ت:ن.....نه تو میخوای منو گوب....بزنی
کوک:قول میدم بهت اگه ترست ازم نریخت
میزارم بری (ناراحت)
ویو ا.ت
اولین بارم بود که کوک رو توی این حال میبینم
یعنی بخواطر من چنین کاری میکنه ولی........
ولی منم دوستش دارم و از به طرف
ازش میترسم
کوک:من بخواطر ارامش تو حتی خودم روهم
میکشم فقط همه اینا برا توعه حتی منم
مال توام بیب!
ا.ت:بریم عمارت حرف بزنیم
کوک:باکمال میل بانو
(پرش زمانی به عمارت)
ا.ت:بریم به حرفیم
کوک:واقعا باوار کردی هه
ا.ت:خیلی اشغالی
کوک:شوخی کردم بابا بیا بریم حرف بزنیم
رفتیم توی اتاق
کوک:ا.ت تو چرا از من میترسی
ا.ت:چون اون موقعه توی دادگاه که شرایطم
خیلی وحشتناک بود منو ول کردی اصلا
میدونی من تو این چندسال چی کشیدم
بیماریم یه طرف از دست دادن بچم یه طرف
از دست دادن اعتماد عشقم یه طرف
من چند وقت افسردگی گرفته بودم توخیابون
ها پرسه میزدم جیغ میزدم گریه میکردم
همه بهم ترحم میکردن من خودمو باختم
اره باختم باختم زندگیمم باختم
من هنوز اون افسردگی رو دارم خیلی وقتا
میاد سراقم در حدی شدیده که خیلی وقتا
میخواستم خودم رو بکشم دوستام جلوم رو
میگرفتن اون موقعه ها تو کجا بودی ها؟
کوک:من ........ من نمیدونستم که این همه
سختی کشیدی منم بعد رفتن تو خودم رو
باختم منم هر روز توی اتاق مست میکردم و
گریه میکردم ا.ت کن بدون تو هیچم
لطفاً(گریه)
ا.ت:دیگه کار از کار گذشته مستر من اگه.
دوباره فشار روم باشه سرطانم برمیگرده
افسردگیم اوج میگیره اصلا تو هیچ میدونی
اگه این دوتا باهم بیان سراقم چی میشه
سکته میکنم عمل که کردم از ترس اینکه
دوباره نیاد سراقم شبا گریه میکردم توچه
میدونی من چی کشیدم
کرد به فرار کردن نگهبانا دورش رو گرفتن
درست نمیتونست راه بره اهه عوضی چطور
تونستی فرار کنی
کوک:هه بیبی گرل فک کردی میتونی فرار کنی
ا.ت:بزار برم توکه ازم استفاده هم کردی دیگه
چی بزار .......... بزار من برم قول میدم هرچی
بخوای بهت میدم فقط ب....بزا ......
(باسیلی که از طرف کوک خورد حرفش نصفه
موند)
کوک:من........من فقط تورو میخوام چرا.....چرا
فکر میکنی من ترو فقط بخواطر ...اهه ا.ت
ببین مامن چی کردی اخه تو دختر بریم عمارت
باهم صحبت کنیم موافقی؟
ا.ت:ن.....نه تو میخوای منو گوب....بزنی
کوک:قول میدم بهت اگه ترست ازم نریخت
میزارم بری (ناراحت)
ویو ا.ت
اولین بارم بود که کوک رو توی این حال میبینم
یعنی بخواطر من چنین کاری میکنه ولی........
ولی منم دوستش دارم و از به طرف
ازش میترسم
کوک:من بخواطر ارامش تو حتی خودم روهم
میکشم فقط همه اینا برا توعه حتی منم
مال توام بیب!
ا.ت:بریم عمارت حرف بزنیم
کوک:باکمال میل بانو
(پرش زمانی به عمارت)
ا.ت:بریم به حرفیم
کوک:واقعا باوار کردی هه
ا.ت:خیلی اشغالی
کوک:شوخی کردم بابا بیا بریم حرف بزنیم
رفتیم توی اتاق
کوک:ا.ت تو چرا از من میترسی
ا.ت:چون اون موقعه توی دادگاه که شرایطم
خیلی وحشتناک بود منو ول کردی اصلا
میدونی من تو این چندسال چی کشیدم
بیماریم یه طرف از دست دادن بچم یه طرف
از دست دادن اعتماد عشقم یه طرف
من چند وقت افسردگی گرفته بودم توخیابون
ها پرسه میزدم جیغ میزدم گریه میکردم
همه بهم ترحم میکردن من خودمو باختم
اره باختم باختم زندگیمم باختم
من هنوز اون افسردگی رو دارم خیلی وقتا
میاد سراقم در حدی شدیده که خیلی وقتا
میخواستم خودم رو بکشم دوستام جلوم رو
میگرفتن اون موقعه ها تو کجا بودی ها؟
کوک:من ........ من نمیدونستم که این همه
سختی کشیدی منم بعد رفتن تو خودم رو
باختم منم هر روز توی اتاق مست میکردم و
گریه میکردم ا.ت کن بدون تو هیچم
لطفاً(گریه)
ا.ت:دیگه کار از کار گذشته مستر من اگه.
دوباره فشار روم باشه سرطانم برمیگرده
افسردگیم اوج میگیره اصلا تو هیچ میدونی
اگه این دوتا باهم بیان سراقم چی میشه
سکته میکنم عمل که کردم از ترس اینکه
دوباره نیاد سراقم شبا گریه میکردم توچه
میدونی من چی کشیدم
۸.۹k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.