🖤پادشاه من🖤 پارت ۴۱
از زبان ا.ت :
داشتم میرفتم که لونا دویید سمتم رسید بهم و گفت:
لونا: دختر وایستا دیگه همینطوری داره میره نفس کم آوردم یه لحظه😮💨
ا.ت: کاری داشتی؟ 😒
لونا: این کلید خونمو برو خونه منم کار تموم شد میام😄
ا.ت: لونا نمیش....... 😟
لونا: هیشش حرف نباشه برو خونه منم میام😠
ا.ت: باشه ملسی😊
کلیدو از لونا گرفتم رفتم خونه درو که باز کردم با سه شنبه بازار رو به رو شدم همه جا کثیف بود منم که کاری برای انجام نداشتم رفتم تمیز کاری همه جا عین دسته گل کردم ساعت ۴ بود ساعت ۶ لونا کارش تموم میشد رفتم استراحت کردم ساعت ۵ بلند شدم غذا درست کردم و نشستم فیلم دیدم که یهو صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم لونا بود همینطور که عجله ای داشت کفششو در میاورد میگفت:
لونا: وای ببخشید دیر کردم خونه کثیف بود الان تمیزش میکنم وای حتما تا الان خیلی گرسنه موندی ( سرش پایینه) 😟
ا.ت: نترس هم غذا آمادس هم خونه تمیزه بیا تو😄
لونا: این بوی چیه هم بوی غذا نیاد هم بوی تمیزی😐
ا.ت: کورن داگ درس کردم خونه هم عینه دست گله بیا تو 😅
لونا اومد تو با دیدن خونه برق از سرش پرید آخه خونش خیلی کثیف بود یهو انقدر تمیز دید تعجب کرد ازم تشکر کرد و رفت لباسشو دربیاره منم میز رو آماده کردم اومد باهم نشستیم غذا خوردیم غذا تموم شد جمع کردم میزو بعد رفتیم نشستیم صحبت کنیم لونا گفت:
لونا: ا.ت چرا ارباب اونطوری کرد باهات🙁
ا.ت: دیوونس دیگه حالا حساب کن میگفتم ازش باردارم😒
لونا: ا.ت تو هنوزم فرصت داری آره ارباب آدم گنداخلاقی هست اما اون بزرگترین و خطرناک ترین مافیای جهانه فکر کن یکی از دشمناش بفهمه تو ازش بارداری اونوقت یه بلایی سر تو یا بچت میاره به نظرم برو بهش بگو😕
ا.ت: لونا این بحثو قبلا پیش کشیدی منم جوابتو دادم اتفاقا من بهش بگم خطرناک تره من بچمو با آرامش بزرگ میکنم همین😊
لونا: با آرامش هان تو متوجه نیستی اون بچه یه بچه ی عادی نیس بچه ی یه مافیاس اونم نه یه مافیای عادی یه مافیای خیلی خطرناک اون بچه هم نباید کمبود پدر رو تو زندگیش احساس کنه 😠
ا.ت: شبت بخیر عزیزم من خوابم میاد 😌
لونا: تف تو توت😒
فلش بک یه ماه بعد : ..........
داشتم میرفتم که لونا دویید سمتم رسید بهم و گفت:
لونا: دختر وایستا دیگه همینطوری داره میره نفس کم آوردم یه لحظه😮💨
ا.ت: کاری داشتی؟ 😒
لونا: این کلید خونمو برو خونه منم کار تموم شد میام😄
ا.ت: لونا نمیش....... 😟
لونا: هیشش حرف نباشه برو خونه منم میام😠
ا.ت: باشه ملسی😊
کلیدو از لونا گرفتم رفتم خونه درو که باز کردم با سه شنبه بازار رو به رو شدم همه جا کثیف بود منم که کاری برای انجام نداشتم رفتم تمیز کاری همه جا عین دسته گل کردم ساعت ۴ بود ساعت ۶ لونا کارش تموم میشد رفتم استراحت کردم ساعت ۵ بلند شدم غذا درست کردم و نشستم فیلم دیدم که یهو صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم لونا بود همینطور که عجله ای داشت کفششو در میاورد میگفت:
لونا: وای ببخشید دیر کردم خونه کثیف بود الان تمیزش میکنم وای حتما تا الان خیلی گرسنه موندی ( سرش پایینه) 😟
ا.ت: نترس هم غذا آمادس هم خونه تمیزه بیا تو😄
لونا: این بوی چیه هم بوی غذا نیاد هم بوی تمیزی😐
ا.ت: کورن داگ درس کردم خونه هم عینه دست گله بیا تو 😅
لونا اومد تو با دیدن خونه برق از سرش پرید آخه خونش خیلی کثیف بود یهو انقدر تمیز دید تعجب کرد ازم تشکر کرد و رفت لباسشو دربیاره منم میز رو آماده کردم اومد باهم نشستیم غذا خوردیم غذا تموم شد جمع کردم میزو بعد رفتیم نشستیم صحبت کنیم لونا گفت:
لونا: ا.ت چرا ارباب اونطوری کرد باهات🙁
ا.ت: دیوونس دیگه حالا حساب کن میگفتم ازش باردارم😒
لونا: ا.ت تو هنوزم فرصت داری آره ارباب آدم گنداخلاقی هست اما اون بزرگترین و خطرناک ترین مافیای جهانه فکر کن یکی از دشمناش بفهمه تو ازش بارداری اونوقت یه بلایی سر تو یا بچت میاره به نظرم برو بهش بگو😕
ا.ت: لونا این بحثو قبلا پیش کشیدی منم جوابتو دادم اتفاقا من بهش بگم خطرناک تره من بچمو با آرامش بزرگ میکنم همین😊
لونا: با آرامش هان تو متوجه نیستی اون بچه یه بچه ی عادی نیس بچه ی یه مافیاس اونم نه یه مافیای عادی یه مافیای خیلی خطرناک اون بچه هم نباید کمبود پدر رو تو زندگیش احساس کنه 😠
ا.ت: شبت بخیر عزیزم من خوابم میاد 😌
لونا: تف تو توت😒
فلش بک یه ماه بعد : ..........
۱۳.۷k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.