ادامه...
ادامه...
بعد مستخدممون بهم آب داد و رفتم طبقه بالا و خیلی عادی در کلاس که پیش بود رو باز کردم و آروم نشستم سر جام بچه ها هم داشتن نگاهم میکردن و میگفتن خوبی؟؟ چی شد؟؟ منم ساکت بودم ولی از گریه هنوز نمیتونستم نفس بکشم خیلی بلند بلند نفس میکشیدم تا آروم شم ولی یهو معلمم گفت زهرا !! اگه عصبانی (ناراحت بودن نه عصبانی ولی اون میگفت عصبانی😂) دلیل نمیشه بدون در زدن بیای تو و بی احترامی کنی بعد من معذرت خواهی کردم و اینجوری بودم که آخه یه کوچولو فهم نداری بفهمی حالم بده؟!؟ نمیتونم نفس بکشم؟؟ بعد تو بهت بر خورده چون در نزدم بیام داخل؟!؟
خلاصه داشتم فشار مینوردم بچه ها هم هی نامه میفرستادن که حالت خوبه؟؟ و.... برام نامه فرستاده بود که "یادت رفته؟؟ اون گفت امتحان برای خراب کردنه" _سولی
بعد من یه لبخندی اومد روی لبم😭 میخواستم بیشتر گریه کنم اون وسط
پ خب تا زنگ آخر همش بچها که میومدن بغلم میکردم گریم میگرفت و کلا چشمام قرمز شده بود.
بعد رفتیم توی سرویس و وقتی رسیدم خونه زدم زیر گریه مامانم توی اتاق دراز کشیده بود (خیلی ضایع گریه میکردم) بعد رفتم پیش مامانم و میگفتم من اینهمه تلاش کردم ولی نشد و مامانم گفت شاید به اندازه کافی تمرین نکردی اما من انقدر تمرین کرده بودم که حتی بدون شام خوردن خوابم برد (نتیجه گیری:هر چی بیشتر تمرین کنی بیشتر یادت میره🌚)
و بعد از اون 6 ساعت توی خونه گریه کردم و تااا فردا....
ادامه پست بعد.. 🙃
بعد مستخدممون بهم آب داد و رفتم طبقه بالا و خیلی عادی در کلاس که پیش بود رو باز کردم و آروم نشستم سر جام بچه ها هم داشتن نگاهم میکردن و میگفتن خوبی؟؟ چی شد؟؟ منم ساکت بودم ولی از گریه هنوز نمیتونستم نفس بکشم خیلی بلند بلند نفس میکشیدم تا آروم شم ولی یهو معلمم گفت زهرا !! اگه عصبانی (ناراحت بودن نه عصبانی ولی اون میگفت عصبانی😂) دلیل نمیشه بدون در زدن بیای تو و بی احترامی کنی بعد من معذرت خواهی کردم و اینجوری بودم که آخه یه کوچولو فهم نداری بفهمی حالم بده؟!؟ نمیتونم نفس بکشم؟؟ بعد تو بهت بر خورده چون در نزدم بیام داخل؟!؟
خلاصه داشتم فشار مینوردم بچه ها هم هی نامه میفرستادن که حالت خوبه؟؟ و.... برام نامه فرستاده بود که "یادت رفته؟؟ اون گفت امتحان برای خراب کردنه" _سولی
بعد من یه لبخندی اومد روی لبم😭 میخواستم بیشتر گریه کنم اون وسط
پ خب تا زنگ آخر همش بچها که میومدن بغلم میکردم گریم میگرفت و کلا چشمام قرمز شده بود.
بعد رفتیم توی سرویس و وقتی رسیدم خونه زدم زیر گریه مامانم توی اتاق دراز کشیده بود (خیلی ضایع گریه میکردم) بعد رفتم پیش مامانم و میگفتم من اینهمه تلاش کردم ولی نشد و مامانم گفت شاید به اندازه کافی تمرین نکردی اما من انقدر تمرین کرده بودم که حتی بدون شام خوردن خوابم برد (نتیجه گیری:هر چی بیشتر تمرین کنی بیشتر یادت میره🌚)
و بعد از اون 6 ساعت توی خونه گریه کردم و تااا فردا....
ادامه پست بعد.. 🙃
۶۲۹
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.