Did I crush my victim?
پارت ۲۳
بنگ چان: سونگمین، ارزش خودت رو بدون ، باشه؟
سونگمین: باشه.
ویو بنگ چان
فقط میخواستم زودتر دستم به اون زنیکه برسه ، میدونم چه بلایی سرش بیارم.
بنگ چان: سونگمین میخوای بری بخوابی؟
سونگمین: باشه الان میرم.
سونگمین رفت داخل اتاق و خوابید.
ساعت تقریبا ۱۱ بود. نگاهی به سونگمین کردم و دیدم خواب خوابه.
کتمو برداشتم و سوار ماشین شدم و به سمت برج حرکت کردم.
بعد ۱۵ دقیقه رسیدم و رفتم داخل.
چانگبین: بنگ چان....
بنگ چان: کجاست؟(سرد)
چانگبین: اتاق شکنجه ، خوبی؟
بنگ چان: فقط میخوام دستم بهش برسه.
به سمت اتاق رفتم و در و باز کردم. یونا رو به یه صندلی محکم بسته بودن و چشماش و دهنش هم بسته بودن.
به سمتش رفتم و چشماش و دهنشو باز کردم.
یونا: مرتیکه حرومی نمیدونی کی الان جلوتهه!
محکم زدم تو دهنش.
بنگ چان: خفه شو! برام مهم نیس چه خری هستی!!
یونا: الان بخاطر اون پسره عوضی هست که داری این کارو-
بنگ چان: دربارش درست حرف بزن هر.ز.ه!!
یه شلاق برداشتم و شروع کردم به زدنش. بعد ۱۰ دقیقه ولش کردم و با صندلی انداختمش رو زمین.
۲ ساعت بعد
۲ ساعت تمام داشتم شکنجش میکردم ، که یهو گوشیم زنگ خورد و دیدم سونگمینه. با دستای خونیم گوشیو جواب دادم.
بنگ چان: الو سونگمین چیزی شده؟ خوبی؟
سونگمین: الو چانی ، کجایی؟(سرفه)
بنگ چان: اومدم برج ، حالت خوبه؟ چرا سرفه میکنی؟
سونگمین: آها باشه حواست به خودت باشه.
بنگ چان: جوابمو بده چرا سرفه میکنی؟!
سونگمین: یکم گلوم گرفته چیز خاصی نیست.
بنگ چان: یعنی چی چیزی نیست؟ الان میام خونه.
سونگمین: نمیخواد کارت ضروریه.
بنگ چان: از تو ضروری تر نیست که ، الان میام.
گوشیو قطع کردم.
رو زانو به سمت یونا نشستم.
بنگ چان: فعلا ولت میکنم ولی مطمئن باش باز میام سراغت.
از اتاق رفتم بیرون و دستو صورتم رو شستم.
بنگ چان: چانگبین، من میرم حواست بهش باشه.
چانگبین: باشه ، بنگ چان بعد میشه باهم صحبت کنیم؟
بنگ چان: راجب همون موضوع؟ اره چرا که نه فردا پس فردا بهم زنگ بزن.
چانگبین: باشه ممنون خدافظ.
بنگ چان: خدافظ.
۲۰ دقیقه بعد
رسیدم خونه. سونگمین درو باز کرد و رفتن داخل.
بنگ چان: سونگمین حالت خوبه؟
سونگمین: بنگ چان باور کن-
دستمو گذاشتم رو پیشونیش.
بنگ چان: سونگمین تب داری! برو تو تخت خواب بدو.
بنگ چان: سونگمین، ارزش خودت رو بدون ، باشه؟
سونگمین: باشه.
ویو بنگ چان
فقط میخواستم زودتر دستم به اون زنیکه برسه ، میدونم چه بلایی سرش بیارم.
بنگ چان: سونگمین میخوای بری بخوابی؟
سونگمین: باشه الان میرم.
سونگمین رفت داخل اتاق و خوابید.
ساعت تقریبا ۱۱ بود. نگاهی به سونگمین کردم و دیدم خواب خوابه.
کتمو برداشتم و سوار ماشین شدم و به سمت برج حرکت کردم.
بعد ۱۵ دقیقه رسیدم و رفتم داخل.
چانگبین: بنگ چان....
بنگ چان: کجاست؟(سرد)
چانگبین: اتاق شکنجه ، خوبی؟
بنگ چان: فقط میخوام دستم بهش برسه.
به سمت اتاق رفتم و در و باز کردم. یونا رو به یه صندلی محکم بسته بودن و چشماش و دهنش هم بسته بودن.
به سمتش رفتم و چشماش و دهنشو باز کردم.
یونا: مرتیکه حرومی نمیدونی کی الان جلوتهه!
محکم زدم تو دهنش.
بنگ چان: خفه شو! برام مهم نیس چه خری هستی!!
یونا: الان بخاطر اون پسره عوضی هست که داری این کارو-
بنگ چان: دربارش درست حرف بزن هر.ز.ه!!
یه شلاق برداشتم و شروع کردم به زدنش. بعد ۱۰ دقیقه ولش کردم و با صندلی انداختمش رو زمین.
۲ ساعت بعد
۲ ساعت تمام داشتم شکنجش میکردم ، که یهو گوشیم زنگ خورد و دیدم سونگمینه. با دستای خونیم گوشیو جواب دادم.
بنگ چان: الو سونگمین چیزی شده؟ خوبی؟
سونگمین: الو چانی ، کجایی؟(سرفه)
بنگ چان: اومدم برج ، حالت خوبه؟ چرا سرفه میکنی؟
سونگمین: آها باشه حواست به خودت باشه.
بنگ چان: جوابمو بده چرا سرفه میکنی؟!
سونگمین: یکم گلوم گرفته چیز خاصی نیست.
بنگ چان: یعنی چی چیزی نیست؟ الان میام خونه.
سونگمین: نمیخواد کارت ضروریه.
بنگ چان: از تو ضروری تر نیست که ، الان میام.
گوشیو قطع کردم.
رو زانو به سمت یونا نشستم.
بنگ چان: فعلا ولت میکنم ولی مطمئن باش باز میام سراغت.
از اتاق رفتم بیرون و دستو صورتم رو شستم.
بنگ چان: چانگبین، من میرم حواست بهش باشه.
چانگبین: باشه ، بنگ چان بعد میشه باهم صحبت کنیم؟
بنگ چان: راجب همون موضوع؟ اره چرا که نه فردا پس فردا بهم زنگ بزن.
چانگبین: باشه ممنون خدافظ.
بنگ چان: خدافظ.
۲۰ دقیقه بعد
رسیدم خونه. سونگمین درو باز کرد و رفتن داخل.
بنگ چان: سونگمین حالت خوبه؟
سونگمین: بنگ چان باور کن-
دستمو گذاشتم رو پیشونیش.
بنگ چان: سونگمین تب داری! برو تو تخت خواب بدو.
۷.۶k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.