دُختَر کوچولو وَ مافیاْ
دُختَر کوچولو وَ مافیاْ_
part.12
ی ده دقیقه ای می شد ک راه افتاده بودیم
گفتم
ا.ت:بابایی
مونبین:جانم
ا.ت:بابا من شیل کاکائو مخام
مونبین:الان
ا.ت:هومم
مونبین:باش بزای سوپر مارکتی پیدا کنم بخرم
ا.ت:اااا مرسییی بابایی
مونبین خندیدو
بعد ی جایی پارک کرد
ا.ت:بابا 2تابگیرااا
مونبین: چش
مونبین اومد با 2تا شیر کاکائو
شیر کاکائو هارو ازش گرفتم
و ب راهمون ادامه دادیم
وقتی رسیدیم هنوز یکی از شیر کاکائو هارو تموم کرده بودم
درحالی ک از ماشین پیاده شدم شیر کاکائومو باز کردم
وارد ی اپارتمان شدیم
کلی نگهبان اونجا بود
همشونم هیکل دار بودن (أاااا .منم مخام)
با بابام وارد ی اتاق شدم
ی مردی پشت صندلی نشسته بودو روشو از ما برگردوندع بود
مونبین:قربان با من کار داشتید
اقاهه صندلیو چرخوند تا منو دید صورتشو پوشوندو
صندلیو بر گردوند
منم اونو ی کوک تشبیه دادم
اقاعه(اون اقاعه .در واقع کوکع):برا چ دختر تو اووردی
مونبین:ببخشید وقتی داشتم دخترمو از مدرسه میاووردم شما زنگ زدین منم مجبور شدم بیارمش
کوک:نمیاوردی نمیشد ن
مونبین :دیگ شرمندم ....کارتون چ بود
کوک:باور کن یادم رفت
من ک شیر کاکائوم تموم شده بود خواستم بندازم سطل اشغال ک
دیدم پیش اون اقاعه هس
رفتم اونجا ک اشغالو بندازم
اقاعه یجور رفت زیر میزش ک خندم گرفت
ا.ت:اقا مشکلی هست
کوک صداشو کلفت کرد و گف
کوک:ن خیر وسایلم افتاده بود زیر میز خواستم اونو بردارم
ادامه دارد... .
part.12
ی ده دقیقه ای می شد ک راه افتاده بودیم
گفتم
ا.ت:بابایی
مونبین:جانم
ا.ت:بابا من شیل کاکائو مخام
مونبین:الان
ا.ت:هومم
مونبین:باش بزای سوپر مارکتی پیدا کنم بخرم
ا.ت:اااا مرسییی بابایی
مونبین خندیدو
بعد ی جایی پارک کرد
ا.ت:بابا 2تابگیرااا
مونبین: چش
مونبین اومد با 2تا شیر کاکائو
شیر کاکائو هارو ازش گرفتم
و ب راهمون ادامه دادیم
وقتی رسیدیم هنوز یکی از شیر کاکائو هارو تموم کرده بودم
درحالی ک از ماشین پیاده شدم شیر کاکائومو باز کردم
وارد ی اپارتمان شدیم
کلی نگهبان اونجا بود
همشونم هیکل دار بودن (أاااا .منم مخام)
با بابام وارد ی اتاق شدم
ی مردی پشت صندلی نشسته بودو روشو از ما برگردوندع بود
مونبین:قربان با من کار داشتید
اقاهه صندلیو چرخوند تا منو دید صورتشو پوشوندو
صندلیو بر گردوند
منم اونو ی کوک تشبیه دادم
اقاعه(اون اقاعه .در واقع کوکع):برا چ دختر تو اووردی
مونبین:ببخشید وقتی داشتم دخترمو از مدرسه میاووردم شما زنگ زدین منم مجبور شدم بیارمش
کوک:نمیاوردی نمیشد ن
مونبین :دیگ شرمندم ....کارتون چ بود
کوک:باور کن یادم رفت
من ک شیر کاکائوم تموم شده بود خواستم بندازم سطل اشغال ک
دیدم پیش اون اقاعه هس
رفتم اونجا ک اشغالو بندازم
اقاعه یجور رفت زیر میزش ک خندم گرفت
ا.ت:اقا مشکلی هست
کوک صداشو کلفت کرد و گف
کوک:ن خیر وسایلم افتاده بود زیر میز خواستم اونو بردارم
ادامه دارد... .
۸.۲k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.