○جاسوس ِمن○
○جاسوسِمن○
پارت⁴¹
ـــــــــــــــــــــــــ
ات ـ میخام..وارد باند مافیاییتون بشم
کوک ـ اوکیه...چی وایسا چییی؟
ات ـ میخام وارد باند مافیاییتون بشم
کوک ـ خطـ...
ات ـ خطر بره تو کــ..ونم...الان هیچی برام بجز انتقام مهم نیس
کوک ـ....فردا راجبش حرف میزنیم
ات ـ باشه..برو بخواب فعلا
کوک ـ توام بخواب
ات ـ سعیمو میکنم
اتویو
*²ساعت بعد*
هق مث سگ گشنمه
رفتم پایین یکم خوراکی بردارم بخورم
هوا یکمی روشن شده بود ولی اونقدراهم نمیتونستم جلومو ببینم(پرده های خونشون کشیده شده و تاریکه)
ی کیک برداشتم و رفتم رو کاناپه دراز کشیدم
میخاستم پامو بندازم روی بالشت ک یکی بغلم کرد
میخاستم جیغ بکشم ولی خو بیدار میشدن و ولم نمیکردن
با دقت نگاه کردم ببینم کیه دیدم کیمه
ات ـ کیم..کیم
تهیونگ ـ هوم؟
ات ـ ولم میکنی؟
تهیونگ ـ نه..حالاهم بخواب
ات ـ ایش..ولم کن
تهیونگ نچ
ات ـ ولم کن دیگهه(کلی وول میخوره)
تهیونگ ـ ب ی شرط
ات ـ چی؟
تهیونگ ـ فردا شب یا همون امشب پیشم بخواب
ات ـ ایش..باشه
ــ
🐸
پارت⁴¹
ـــــــــــــــــــــــــ
ات ـ میخام..وارد باند مافیاییتون بشم
کوک ـ اوکیه...چی وایسا چییی؟
ات ـ میخام وارد باند مافیاییتون بشم
کوک ـ خطـ...
ات ـ خطر بره تو کــ..ونم...الان هیچی برام بجز انتقام مهم نیس
کوک ـ....فردا راجبش حرف میزنیم
ات ـ باشه..برو بخواب فعلا
کوک ـ توام بخواب
ات ـ سعیمو میکنم
اتویو
*²ساعت بعد*
هق مث سگ گشنمه
رفتم پایین یکم خوراکی بردارم بخورم
هوا یکمی روشن شده بود ولی اونقدراهم نمیتونستم جلومو ببینم(پرده های خونشون کشیده شده و تاریکه)
ی کیک برداشتم و رفتم رو کاناپه دراز کشیدم
میخاستم پامو بندازم روی بالشت ک یکی بغلم کرد
میخاستم جیغ بکشم ولی خو بیدار میشدن و ولم نمیکردن
با دقت نگاه کردم ببینم کیه دیدم کیمه
ات ـ کیم..کیم
تهیونگ ـ هوم؟
ات ـ ولم میکنی؟
تهیونگ ـ نه..حالاهم بخواب
ات ـ ایش..ولم کن
تهیونگ نچ
ات ـ ولم کن دیگهه(کلی وول میخوره)
تهیونگ ـ ب ی شرط
ات ـ چی؟
تهیونگ ـ فردا شب یا همون امشب پیشم بخواب
ات ـ ایش..باشه
ــ
🐸
۳.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.