نجاتم بده پارت 5
(شاید نشون ندم اما حالم خیلی بده نه جسمم روحم دلم میخواد وقتی گریه میکنم یکی باشه ارومم کنه بگه اشکال نداره تقصیر تو نیست کاشکی یکی بود که روحم رو نجات بده)
با صدای آلارم گوشی بیدار شدم به رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و لباس پوشیدم به سمت رستوران راه افتادم
..........
ساعت8:45 بود.
در زدم و وارد اتاق شدم و گفتم
:رئیس من میتونم برم؟
اقای چان نگاهی به نارا کرد و باشه ای گفت نارا بعد از خداحافظی اتاق رو ترک کرد و کای رو دید بی توجه اونجا رو ترک کرد
..............
نگاهی به ساعتش کرد ساعت ۹ بود به سمت منشی رفت خودشو معرفی کرد و سوار اسانسور شد به سمت اتاق رئیس کمپانی رفت در زد و وارد شد
حدود 30مین بعد مصاحبه تموم شد و نتیجه عصر همون روز اعلام میشد این دیگه اخرین فرصت برای اون بود
عصر از اونجایی که خلوت بود رستوران تعطیل شد همه به خونه هاشون رفتن.
ساعت 8شب بود که تلفنش زنگ خورد همون شماره کمپانی بود جواب داد
برا پارت بعد شرط داریم
باید ۱۳۵ بشیم 😁
با صدای آلارم گوشی بیدار شدم به رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و لباس پوشیدم به سمت رستوران راه افتادم
..........
ساعت8:45 بود.
در زدم و وارد اتاق شدم و گفتم
:رئیس من میتونم برم؟
اقای چان نگاهی به نارا کرد و باشه ای گفت نارا بعد از خداحافظی اتاق رو ترک کرد و کای رو دید بی توجه اونجا رو ترک کرد
..............
نگاهی به ساعتش کرد ساعت ۹ بود به سمت منشی رفت خودشو معرفی کرد و سوار اسانسور شد به سمت اتاق رئیس کمپانی رفت در زد و وارد شد
حدود 30مین بعد مصاحبه تموم شد و نتیجه عصر همون روز اعلام میشد این دیگه اخرین فرصت برای اون بود
عصر از اونجایی که خلوت بود رستوران تعطیل شد همه به خونه هاشون رفتن.
ساعت 8شب بود که تلفنش زنگ خورد همون شماره کمپانی بود جواب داد
برا پارت بعد شرط داریم
باید ۱۳۵ بشیم 😁
۴.۰k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.