فیک به هم خواهیم رسید
فصل ۲ پارت۸
-چی یعنی چی
:الان وقتش نیست اون الان از تو اصبانیه بد تر دعاتون میشه من میرم دنبالش
-ب.باشه
:تو توخونه بمون و مراقب خودت باش به خودت آسیب نزنیا
-خیل خوب
جیهوپ به بیرون انبار رفت و با دلشوره ای توی خیابون های فرانسه رو دنبال رزا میگشت
رزاویو)
فکر کنم یک ساعتی بود که اون گوشه نشسته بودم نک دستام آنقدر یخ کرده بود که انگار داشت قطع میشد
دستامو روی صورتم گذاشته بودم و ها میکردم تا گرم بشه که گرمای یک نفر رو بقل خودم حس کردم
بهش نگاه کردم جیهوپ بود با دیدنش دوباره سرم رو به دیوار تکیه دادم
:رزا
+هیچی نگو
:رزا یونگی
+خسته شدم جیهوپ
:میدونم
:ولی بزار بهت بگم
+چیو
:یونگی هیچکدوم از چیزایی رو که تجربه کرده بودی رو نمیدونست
+باشه
:رزا اون نمیدونست مگرنه اینطوری نمیکرد
+من فقط از خودم ناراحتم نه از اون من هرزه جسمی نیستم ولی از انظر روحی مثل یک هرزه روحمو به همه دودستی تقدیم میکردم با اون که نفر قبلی بد تر از قبل تری شکسته بودش باز برام تجربه نمیشد.هیچوقت کلمه تجربه روی من جواب نداد به همه اعتماد کردم از خودم متنفرم چون باعث تمام این اتفاقا سادگی منه اگه از اول بلد بودم با همشون چطوری رفتار کنم به اینجا نمیرسیدم انگار دارم دور خودم میچرخم و حتا متوجهشم نیستم که چطوری با کار هایی که انجام نمیدم دارم باعث پس رفت و شکست خودم میشم
دستشو روی سرم کشید و منو توی بغل خودش کشید
:رزا من هستم هرکی نباشه من پیشتم امید تو میشم همه اشتباه میکنن و حالا به جای فکر کردن به اشتباهاتت به فرصت هات فکر کن یونگی تا آخر عمر عاشقته این تنها چیزیه که تو زندگیم میتونم بهش قسم بخورم اگه میدونست همچین چیزی اتفاق افتاده باور کن جسارت نمیکرد که باعث بشه یه قطره اشک از چشمات بریزه
+راست میگی
:قسم میخورم
:حالا با من میای بیا بریم خونه
+ب.باشه
بعد بلند شد و دستمو گرفت تا بلند شم و از یه ور بقلم کرده بود و باعث میشد کج راه برم ولی بهم اجازه نمیداد ازش دور بشم و تا خونه همین طوری رفتیم خیلی خوشحال بودم که جیهوپ هست اون نقش پر رنگی توی زندگیم داره و اونه که هیچ وقت بهم زخم وارد نکرده و همیشه داشته سوراخ های قلب پاره پورم رو میدوخته
وارد انبار شدیم در ورودی باز شد با پرت شدن کسی توی بغلم به عقب پرت شدم
-چی یعنی چی
:الان وقتش نیست اون الان از تو اصبانیه بد تر دعاتون میشه من میرم دنبالش
-ب.باشه
:تو توخونه بمون و مراقب خودت باش به خودت آسیب نزنیا
-خیل خوب
جیهوپ به بیرون انبار رفت و با دلشوره ای توی خیابون های فرانسه رو دنبال رزا میگشت
رزاویو)
فکر کنم یک ساعتی بود که اون گوشه نشسته بودم نک دستام آنقدر یخ کرده بود که انگار داشت قطع میشد
دستامو روی صورتم گذاشته بودم و ها میکردم تا گرم بشه که گرمای یک نفر رو بقل خودم حس کردم
بهش نگاه کردم جیهوپ بود با دیدنش دوباره سرم رو به دیوار تکیه دادم
:رزا
+هیچی نگو
:رزا یونگی
+خسته شدم جیهوپ
:میدونم
:ولی بزار بهت بگم
+چیو
:یونگی هیچکدوم از چیزایی رو که تجربه کرده بودی رو نمیدونست
+باشه
:رزا اون نمیدونست مگرنه اینطوری نمیکرد
+من فقط از خودم ناراحتم نه از اون من هرزه جسمی نیستم ولی از انظر روحی مثل یک هرزه روحمو به همه دودستی تقدیم میکردم با اون که نفر قبلی بد تر از قبل تری شکسته بودش باز برام تجربه نمیشد.هیچوقت کلمه تجربه روی من جواب نداد به همه اعتماد کردم از خودم متنفرم چون باعث تمام این اتفاقا سادگی منه اگه از اول بلد بودم با همشون چطوری رفتار کنم به اینجا نمیرسیدم انگار دارم دور خودم میچرخم و حتا متوجهشم نیستم که چطوری با کار هایی که انجام نمیدم دارم باعث پس رفت و شکست خودم میشم
دستشو روی سرم کشید و منو توی بغل خودش کشید
:رزا من هستم هرکی نباشه من پیشتم امید تو میشم همه اشتباه میکنن و حالا به جای فکر کردن به اشتباهاتت به فرصت هات فکر کن یونگی تا آخر عمر عاشقته این تنها چیزیه که تو زندگیم میتونم بهش قسم بخورم اگه میدونست همچین چیزی اتفاق افتاده باور کن جسارت نمیکرد که باعث بشه یه قطره اشک از چشمات بریزه
+راست میگی
:قسم میخورم
:حالا با من میای بیا بریم خونه
+ب.باشه
بعد بلند شد و دستمو گرفت تا بلند شم و از یه ور بقلم کرده بود و باعث میشد کج راه برم ولی بهم اجازه نمیداد ازش دور بشم و تا خونه همین طوری رفتیم خیلی خوشحال بودم که جیهوپ هست اون نقش پر رنگی توی زندگیم داره و اونه که هیچ وقت بهم زخم وارد نکرده و همیشه داشته سوراخ های قلب پاره پورم رو میدوخته
وارد انبار شدیم در ورودی باز شد با پرت شدن کسی توی بغلم به عقب پرت شدم
۲۲.۹k
۰۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.