پارت ۳ عشق بی پایان
پارت ۳
دازای: بابا من اونو دوست دارم
اکاتو:چی تو حتی یک روزم نشده که داری میبینیش
دازای:میدونم ولی از زمانی که دیدمش محو چشمای ابیی که مثل دریا زیبا بود شدم پوست سفید و زیباش موهای نارنجی و نازش و بدنی که مانند دختراست
من چطور جدبش نشم
اکاتو:دازای و من نمیتونم این اجازه رو بهت بدم که دوستش داشته باشی
دازای:چرا چرا چراا من اونو دوست دارمش میخوام جزعی از من باشه تمیخوام هیجکس جز من لمسش کنه نمیخوا.....
اکاتو:کافیههه(باداد)
دازای:من ..خو..اب..م م..یاد می..شه بر.م(بقض کرده اخی فدای بچم بشم)
اکاتو:برو
دازای از اتاق اکاتو رفت و وارد اتاق خودش شد .
و تا یک ساعت گریه کرد و خوابش برد
__________________________________________
۵ سال بعد
_________________________________________...چویا:دازای بیا بازی کنیم
دازای:نه ممنونم ترجیح میدم یکجا بشینم تا با تو بازی کنم
(برا خیلیاتون سوال شد چرا اینجوری شد الان میگم)
فلش بک ۳ سال پیش
اکاتو:دازای یا با چویا سرد میشی یا یکی رو میفرستم تا بهش تا میتونه تجاوز کنه
دازای:بابا خواهش میکنم قول میدم باهاش سرد بشم
*زمان حال*
چویا:دازای این ۲ سال چرا اینجوری شدی
دازای:چویا همین ۲ سال داری این سوالو میپرسی و منم یک جواب بهت میدم
چویا:اصلا نیا میرم با ارینا بازی کنم
دازای:خوشبگذره
چویا رفت پیش ارینا
ارینا به خدمتکارا گفت که براش فرش بهن کنن و عروسکاشو بیارن
چویا:هویی ارینا میای بازی
ارینا:حتما چویا کون
ارینا از جاش بلند شد و رفت چویا رو بعل کرد جوری که بیوفته زمین و ازش پرسید
ارینا:چقدر از من خوشت میاد
چویا:خیلی
ارینا :عا....ولش کنن بیا بریم بازی
چویا:باشه
اینا بازی کردن و شب شد
اکاتو یکی از خدمتکارا را صدا زد و گفت
اکاتو:هوی جونیفر(جونفیر کیه:عممه جونفیر خدمتکار و دست راست اکاتوء$)
جونیفر:بله قربان
اکاتو:جونیفر برو دازای را صدا کن
حونیفر:چشم قربان
جونیفر رفت دم در اتاق دازای و در زد
تق* تق *تق
دازای:بیا تو
جونیفر:دازای ساما اکاتو ساما کارتون دارن
دازای :باشه الان میام
دازای همراه جونیفر رفت دم در اتاق اکاتو و در زد
تق * تق * تق
اکاتو:بیا تو
دازای وارد شد و جونیفر رفت
اکاتو:دازای بیا بشین
دازای نشت
اکاتو:دازای یادته ۵ سال پیش بهت چی گفتم گفتم
که چویا ۱۰ سالش بشه باید یاد بگیره از قدرتش استفاده کنه
دازای:بله یادم و الان ۲۰ روز مونده تا چویا ۱۰ سالش بشه
اکاتو:درسته ما باید تا اون موقع یکجایی برای تمریناتش حاضر کنیم
دازای:اونو بزارین به احدیه اون دونفر (منطورش از اون دونفر موری فوکوزاوا هست اونا ۲۰ سالشونه و زیردست های ماهراکاتو هستن)
اکاتو:خوبه همین الان به جونیفر میگم صداشون کنه
اکاتو:جونیفر
جونیفر در زد
تق* تق* تق
اکاتو: بیا
جونیفر:بله قربان
اکاتو:جونیفر به اون دوتا بگو بیان
جونیفر :چشم
جونیفر از خونه رفت بیرون
و سوار ماشین شد
اخرم رسید به خونه موری و فوکو (فکری دارم موری دختر باشه که با فوکوزاوا نامزده😑🤡)
تق *تق *تق
فوکو(مخفف فوکوزاوا): کیه
جونیفر:منم
فوکو درو سریع باز میکنه و موری رو صدا میکنه تا بیاد پایی الان داخل یک خونه دو طبقه هستن(عکس بالا)
موری امد پایین و جنیفر را دید خودشو جدی گرفت(چون جنیفر خیلی مهارت داره میتونه در عرض یک ساعت ۲۵۷ نفر رو بکشه)
موری:اویی فوکوزاوا(میخواست بگه فوکو)بیارش داخل خونه
همه رفتن تو خونه و نشتن رو مبل
جونیفر:خب فکر کنم خبر دارین ۲۰ روز دیگه تولد چویا ساماء
موری و فوکو:بله
جونیفر: اکاتو ساما میخوان برین و یک زمین برای تمرین چویا ساما حاصر کنید
فوکو،موری:چشمم
جونیفر:تا ۲۰ روز دیگه حاضر باشه مفهومه
موری و فوکو :مفهومه
__________________________________________
۲۰ روز بعد الان همه همراه چویا برونن (منظورم از همه فوکو موری اکاتو ارینا و دازایء)
خب همه درحال رفت سمت خونه بودن(براتون سواله چطور همشون جا شد ماشین لیموزینه)
رسیدن و همه چوری چویا رو گذاشته بودن که اخر از همه برسه خونه
همه پیاده شدن و سمت خونه حرکت کردن و به پیشخدمتا دستور دادن لامپارو خاموش کنن
و خودشون تو تاریکی قایم کردن و با امدن چویا گفتن
همه:سوپرایزز تولدت مبارکک
چویا هم خیلی خوشحال شد و خیای خیلی هم شوکه
و اکاتو امد نزدیک چویا و گفت
اکاتو:چویا تولدت مبارک تو بلاخره به سنی که من میخواستم رسیدی
چویا:منظورتون
اکاتو:منظورم اینه که تو......
__________________________________________
ادامه داره🤡💩
ببخش اینم کم شد👽👾
اگه غلط املایی دارم🍷🍾
به بزرگی خودت ببخش🍭🍬
امیدوارم خوشتون امده باشه☁️🍡☁️
دازای: بابا من اونو دوست دارم
اکاتو:چی تو حتی یک روزم نشده که داری میبینیش
دازای:میدونم ولی از زمانی که دیدمش محو چشمای ابیی که مثل دریا زیبا بود شدم پوست سفید و زیباش موهای نارنجی و نازش و بدنی که مانند دختراست
من چطور جدبش نشم
اکاتو:دازای و من نمیتونم این اجازه رو بهت بدم که دوستش داشته باشی
دازای:چرا چرا چراا من اونو دوست دارمش میخوام جزعی از من باشه تمیخوام هیجکس جز من لمسش کنه نمیخوا.....
اکاتو:کافیههه(باداد)
دازای:من ..خو..اب..م م..یاد می..شه بر.م(بقض کرده اخی فدای بچم بشم)
اکاتو:برو
دازای از اتاق اکاتو رفت و وارد اتاق خودش شد .
و تا یک ساعت گریه کرد و خوابش برد
__________________________________________
۵ سال بعد
_________________________________________...چویا:دازای بیا بازی کنیم
دازای:نه ممنونم ترجیح میدم یکجا بشینم تا با تو بازی کنم
(برا خیلیاتون سوال شد چرا اینجوری شد الان میگم)
فلش بک ۳ سال پیش
اکاتو:دازای یا با چویا سرد میشی یا یکی رو میفرستم تا بهش تا میتونه تجاوز کنه
دازای:بابا خواهش میکنم قول میدم باهاش سرد بشم
*زمان حال*
چویا:دازای این ۲ سال چرا اینجوری شدی
دازای:چویا همین ۲ سال داری این سوالو میپرسی و منم یک جواب بهت میدم
چویا:اصلا نیا میرم با ارینا بازی کنم
دازای:خوشبگذره
چویا رفت پیش ارینا
ارینا به خدمتکارا گفت که براش فرش بهن کنن و عروسکاشو بیارن
چویا:هویی ارینا میای بازی
ارینا:حتما چویا کون
ارینا از جاش بلند شد و رفت چویا رو بعل کرد جوری که بیوفته زمین و ازش پرسید
ارینا:چقدر از من خوشت میاد
چویا:خیلی
ارینا :عا....ولش کنن بیا بریم بازی
چویا:باشه
اینا بازی کردن و شب شد
اکاتو یکی از خدمتکارا را صدا زد و گفت
اکاتو:هوی جونیفر(جونفیر کیه:عممه جونفیر خدمتکار و دست راست اکاتوء$)
جونیفر:بله قربان
اکاتو:جونیفر برو دازای را صدا کن
حونیفر:چشم قربان
جونیفر رفت دم در اتاق دازای و در زد
تق* تق *تق
دازای:بیا تو
جونیفر:دازای ساما اکاتو ساما کارتون دارن
دازای :باشه الان میام
دازای همراه جونیفر رفت دم در اتاق اکاتو و در زد
تق * تق * تق
اکاتو:بیا تو
دازای وارد شد و جونیفر رفت
اکاتو:دازای بیا بشین
دازای نشت
اکاتو:دازای یادته ۵ سال پیش بهت چی گفتم گفتم
که چویا ۱۰ سالش بشه باید یاد بگیره از قدرتش استفاده کنه
دازای:بله یادم و الان ۲۰ روز مونده تا چویا ۱۰ سالش بشه
اکاتو:درسته ما باید تا اون موقع یکجایی برای تمریناتش حاضر کنیم
دازای:اونو بزارین به احدیه اون دونفر (منطورش از اون دونفر موری فوکوزاوا هست اونا ۲۰ سالشونه و زیردست های ماهراکاتو هستن)
اکاتو:خوبه همین الان به جونیفر میگم صداشون کنه
اکاتو:جونیفر
جونیفر در زد
تق* تق* تق
اکاتو: بیا
جونیفر:بله قربان
اکاتو:جونیفر به اون دوتا بگو بیان
جونیفر :چشم
جونیفر از خونه رفت بیرون
و سوار ماشین شد
اخرم رسید به خونه موری و فوکو (فکری دارم موری دختر باشه که با فوکوزاوا نامزده😑🤡)
تق *تق *تق
فوکو(مخفف فوکوزاوا): کیه
جونیفر:منم
فوکو درو سریع باز میکنه و موری رو صدا میکنه تا بیاد پایی الان داخل یک خونه دو طبقه هستن(عکس بالا)
موری امد پایین و جنیفر را دید خودشو جدی گرفت(چون جنیفر خیلی مهارت داره میتونه در عرض یک ساعت ۲۵۷ نفر رو بکشه)
موری:اویی فوکوزاوا(میخواست بگه فوکو)بیارش داخل خونه
همه رفتن تو خونه و نشتن رو مبل
جونیفر:خب فکر کنم خبر دارین ۲۰ روز دیگه تولد چویا ساماء
موری و فوکو:بله
جونیفر: اکاتو ساما میخوان برین و یک زمین برای تمرین چویا ساما حاصر کنید
فوکو،موری:چشمم
جونیفر:تا ۲۰ روز دیگه حاضر باشه مفهومه
موری و فوکو :مفهومه
__________________________________________
۲۰ روز بعد الان همه همراه چویا برونن (منظورم از همه فوکو موری اکاتو ارینا و دازایء)
خب همه درحال رفت سمت خونه بودن(براتون سواله چطور همشون جا شد ماشین لیموزینه)
رسیدن و همه چوری چویا رو گذاشته بودن که اخر از همه برسه خونه
همه پیاده شدن و سمت خونه حرکت کردن و به پیشخدمتا دستور دادن لامپارو خاموش کنن
و خودشون تو تاریکی قایم کردن و با امدن چویا گفتن
همه:سوپرایزز تولدت مبارکک
چویا هم خیلی خوشحال شد و خیای خیلی هم شوکه
و اکاتو امد نزدیک چویا و گفت
اکاتو:چویا تولدت مبارک تو بلاخره به سنی که من میخواستم رسیدی
چویا:منظورتون
اکاتو:منظورم اینه که تو......
__________________________________________
ادامه داره🤡💩
ببخش اینم کم شد👽👾
اگه غلط املایی دارم🍷🍾
به بزرگی خودت ببخش🍭🍬
امیدوارم خوشتون امده باشه☁️🍡☁️
۷.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.