فیک مافیایی کوک
part²
اما مین یونگی حرف های کوک رو باور نمیکرد از اونجا اون دو دوست صمیمی تلدیل به دشمن یکدیگر شدند).پایان فلش بک
صبح که شد یونا به هوش اومد و نمیدونست کجاست و سرش درد میکرد و بعد دید دست و پاهاش بستن ولی دهنش باز بود پس بلند داد زد *کمک یه نفر کمک کنه* که یهو در باز شد و کوک اومد داخل و با یه نیش خند گفت به نفع خودته به سوالام دقیق و واضح جواب بدی و گرنه تضمین نمیکنم زنده بمونی خوشگل خانوم یونا گفت هر سوالی بپرسی جواب میدم فقط ولم کن کوک پرسید دیشب اونجا چیکار میکردی یونا گفت باور من داشتم میرفتم خونه که فقط یه صدایی شنیدم و اومدم ببینم چیه به خدا من هیچ کاری نکردم تورو خدا بزار من برم التماست میکنم قول میدم به کسی چیزی نگم کوک گفت حالا گیرم که راست میگی اما تو صورت منو دیدی پس نمیتونم زندت بزارم...
۵ لایک برا پارت بعد
اما مین یونگی حرف های کوک رو باور نمیکرد از اونجا اون دو دوست صمیمی تلدیل به دشمن یکدیگر شدند).پایان فلش بک
صبح که شد یونا به هوش اومد و نمیدونست کجاست و سرش درد میکرد و بعد دید دست و پاهاش بستن ولی دهنش باز بود پس بلند داد زد *کمک یه نفر کمک کنه* که یهو در باز شد و کوک اومد داخل و با یه نیش خند گفت به نفع خودته به سوالام دقیق و واضح جواب بدی و گرنه تضمین نمیکنم زنده بمونی خوشگل خانوم یونا گفت هر سوالی بپرسی جواب میدم فقط ولم کن کوک پرسید دیشب اونجا چیکار میکردی یونا گفت باور من داشتم میرفتم خونه که فقط یه صدایی شنیدم و اومدم ببینم چیه به خدا من هیچ کاری نکردم تورو خدا بزار من برم التماست میکنم قول میدم به کسی چیزی نگم کوک گفت حالا گیرم که راست میگی اما تو صورت منو دیدی پس نمیتونم زندت بزارم...
۵ لایک برا پارت بعد
۳.۵k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.