★عروسکی در دست شیطان 3★
(ویو ادوارد)
ادوارد:داشتم رقصی که به چویا داده بودن رو تماشا
میکردم که بوی رایحه کارامل تلخی میومد...
اون یه امگا بود؟...اوه شت...اگه یه امگا باشه نباید همچین
لباسایی بپوشه...مطمئنم تا الان آلفا های کنارش که رقصشو نگاه
میکنن تحریک شدن...
داشتم به حرف زدشون گوش میدادم که یهو گفت قبولت نمیکنیم
چویا هم اعصبانی شد و کلی فحش دادبه کمپانی...امگا شیطون...
رفتم از اتاق برون و ماسکم رو زدم....پشت سرش بودم و صداش زدم...
ادوارد:وایسا...برای قبول شدنت یه شرط دارم...
چویا:هوم....میشنوم
ادوارد:لباس های باز نپوشی!
چویا:آخه به تو...باش
ادوارد:هوم خوبه و اسمت..
چویا:چویا ناکاهارا هستم و شما؟
ادوارد:ادوارد هستم
چویا:خوشبختم...
ادوارد:و راستی اولین اجرات 6 روز دیگست باید هروز
بیای سالن رقص و تمرین رقص انجام بدی...
چویا:اوم...باش...بای
ادوارد:بای
*پایان مکالمه چویا و ادوارد*
ادوارد:موقعی که گفتم باید بیاد سالن رقص
استف و کارکنان خیلی خوشحال شدن....ههه
چویا نباید وارد این کار میشدی!...امگا ها هر*زه ای بیشتر نیستن
داشتم میرفتم که یکی از کارکنا گفت...
ناشناس:رئیس میتونم من رقص چویا رو نگاه کنم؟
دازای:مشکلی نیست
ناشناس:پس استفاده از بدنشم سخت نیست...
دازای:نه....فعلا کاری باهاش ندارین ولی اگه خوب کار نکرد میتونین
.
.
.
.
.
(ویو راوی)
راوی:ادوارد بیماری چند شخصیتی داشت که جدیدا با
رفتن به روان پزشک داشت درمان میشد
ولی نفرتش به امگا ها عادی نبود....اون همیشه توی مدرسه
با بچه ها مهربون بود...ولی وقتی میرسید به
کارش وحشی میشد....بنظرتون ادوارد میزاره کسی نزدیک چویا شه؟
منم نمیدونم!منتظر پارت بعد باشید★
ادوارد:داشتم رقصی که به چویا داده بودن رو تماشا
میکردم که بوی رایحه کارامل تلخی میومد...
اون یه امگا بود؟...اوه شت...اگه یه امگا باشه نباید همچین
لباسایی بپوشه...مطمئنم تا الان آلفا های کنارش که رقصشو نگاه
میکنن تحریک شدن...
داشتم به حرف زدشون گوش میدادم که یهو گفت قبولت نمیکنیم
چویا هم اعصبانی شد و کلی فحش دادبه کمپانی...امگا شیطون...
رفتم از اتاق برون و ماسکم رو زدم....پشت سرش بودم و صداش زدم...
ادوارد:وایسا...برای قبول شدنت یه شرط دارم...
چویا:هوم....میشنوم
ادوارد:لباس های باز نپوشی!
چویا:آخه به تو...باش
ادوارد:هوم خوبه و اسمت..
چویا:چویا ناکاهارا هستم و شما؟
ادوارد:ادوارد هستم
چویا:خوشبختم...
ادوارد:و راستی اولین اجرات 6 روز دیگست باید هروز
بیای سالن رقص و تمرین رقص انجام بدی...
چویا:اوم...باش...بای
ادوارد:بای
*پایان مکالمه چویا و ادوارد*
ادوارد:موقعی که گفتم باید بیاد سالن رقص
استف و کارکنان خیلی خوشحال شدن....ههه
چویا نباید وارد این کار میشدی!...امگا ها هر*زه ای بیشتر نیستن
داشتم میرفتم که یکی از کارکنا گفت...
ناشناس:رئیس میتونم من رقص چویا رو نگاه کنم؟
دازای:مشکلی نیست
ناشناس:پس استفاده از بدنشم سخت نیست...
دازای:نه....فعلا کاری باهاش ندارین ولی اگه خوب کار نکرد میتونین
.
.
.
.
.
(ویو راوی)
راوی:ادوارد بیماری چند شخصیتی داشت که جدیدا با
رفتن به روان پزشک داشت درمان میشد
ولی نفرتش به امگا ها عادی نبود....اون همیشه توی مدرسه
با بچه ها مهربون بود...ولی وقتی میرسید به
کارش وحشی میشد....بنظرتون ادوارد میزاره کسی نزدیک چویا شه؟
منم نمیدونم!منتظر پارت بعد باشید★
۲.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.