ازدواج قرار دادی ۲۳
و بعدات دوباره رفت توی کتابخونه
جین رو به جیمین شده و با تعجب گفت: از ظهر تو کتابخونه اس، درست می گم؟
جیمین سرش رو تکون داد و گفت:
آره راستی میدونستی که ات پدر و مادر
نداره؟
جین: چی! واقعا؟ من نمی دونستم، تو از کجا میدونی؟
جیمین:
خودش بهم گفت
جین:
آها ...،جیمین تو واقعا هیچ حسه
خاصی نسبت به ات نداری؟
جیمین: نه، ندارم، اونم از من بدش میاد
نمیدونستی بدون هیونگ
جین با تعجب گفت:
چی! واقعا ؟! اوم خب یه جورایی خوبه چون که هیچ کدومتون آسیب می بینید چون یه حس تنفر ۲ نفره اس، ولی خب نمی خوای قضیه ی یونارو فراموش کنی ؟
حالا اون خیانت کار بود همه ی زنا که خیانت کار نیستن
جیمین: همه ی زنا این شکلی ان خیالت راحت نمیشه بهشون اعتماد کرد
و روی خوش نشون داد
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
جین رو به جیمین شده و با تعجب گفت: از ظهر تو کتابخونه اس، درست می گم؟
جیمین سرش رو تکون داد و گفت:
آره راستی میدونستی که ات پدر و مادر
نداره؟
جین: چی! واقعا؟ من نمی دونستم، تو از کجا میدونی؟
جیمین:
خودش بهم گفت
جین:
آها ...،جیمین تو واقعا هیچ حسه
خاصی نسبت به ات نداری؟
جیمین: نه، ندارم، اونم از من بدش میاد
نمیدونستی بدون هیونگ
جین با تعجب گفت:
چی! واقعا ؟! اوم خب یه جورایی خوبه چون که هیچ کدومتون آسیب می بینید چون یه حس تنفر ۲ نفره اس، ولی خب نمی خوای قضیه ی یونارو فراموش کنی ؟
حالا اون خیانت کار بود همه ی زنا که خیانت کار نیستن
جیمین: همه ی زنا این شکلی ان خیالت راحت نمیشه بهشون اعتماد کرد
و روی خوش نشون داد
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۳.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.