فرشته غریبه p⁶
رسیدن خونه ی تهیونگ
تهیونگ: این خونم خیلی بزرگ نیس و کلا ی اتاق داره ، ببخشید دیگه !
ات: نه ... مهم نیس چیزی نمیشه
تهیونگ:* لبخند *
ویو ات : رسیدیم اون یکی خونه ته ، تهیونگ نشسته بود جلوی تلوزیون و داشت فیلم میدید . چند روز بود که حموم نرفته بودم واسه همین حوله ته رو برداشتم و بعد رفتم حموم ، شب ته اومد تو اتاق و منو با حوله دید و سریع رفت بیرون ، بعد ۲۰ مین ته با ی عالمه لباس و لباس زیر و وسیله اومد تو اتاق
ته : ات ... برات لباس گرفتم امیدوارم خوشت بیاد !
ات : اووو ممنون ! لازم نبود اینکارو کنی ...
ته: بدون لباس که نمیشه زندگی کرد ...
* خندیدن *
تهیونگ رفت بیرون اتاق تا ات لباسشو بپوشه
بعد یکم که خوابشون گرفت ات اومد روی تخت کنار ته
ات: ته میشه امشب بریم بیرون؟؟
ته: بیرون ؟؟مثلا کجا؟
ات: خببب ، مثلا ی بار یا همچین چیزی!
ته: بار؟! خوشت میاد؟؟
ات: خب چندوقته خیلی زندگیمون یکنواخته حوصلم سر میره خب ...
ته : باشه بپوش بریم !
ات: واقعا؟ ؟؟
ته: اوهوم .... ولی ی شرط داره !
ات : چه شرطی؟
ته: از پیش من جم نمیخوریا
ات: باشه ....
تهیونگ: این خونم خیلی بزرگ نیس و کلا ی اتاق داره ، ببخشید دیگه !
ات: نه ... مهم نیس چیزی نمیشه
تهیونگ:* لبخند *
ویو ات : رسیدیم اون یکی خونه ته ، تهیونگ نشسته بود جلوی تلوزیون و داشت فیلم میدید . چند روز بود که حموم نرفته بودم واسه همین حوله ته رو برداشتم و بعد رفتم حموم ، شب ته اومد تو اتاق و منو با حوله دید و سریع رفت بیرون ، بعد ۲۰ مین ته با ی عالمه لباس و لباس زیر و وسیله اومد تو اتاق
ته : ات ... برات لباس گرفتم امیدوارم خوشت بیاد !
ات : اووو ممنون ! لازم نبود اینکارو کنی ...
ته: بدون لباس که نمیشه زندگی کرد ...
* خندیدن *
تهیونگ رفت بیرون اتاق تا ات لباسشو بپوشه
بعد یکم که خوابشون گرفت ات اومد روی تخت کنار ته
ات: ته میشه امشب بریم بیرون؟؟
ته: بیرون ؟؟مثلا کجا؟
ات: خببب ، مثلا ی بار یا همچین چیزی!
ته: بار؟! خوشت میاد؟؟
ات: خب چندوقته خیلی زندگیمون یکنواخته حوصلم سر میره خب ...
ته : باشه بپوش بریم !
ات: واقعا؟ ؟؟
ته: اوهوم .... ولی ی شرط داره !
ات : چه شرطی؟
ته: از پیش من جم نمیخوریا
ات: باشه ....
۲۰.۴k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.