بازی عشق شیطان پارت ۱۱
☆P. . . 11☆
&: به نظرت هانول و دوست دختر جنابعالی باهم چطورن؟
کارلو: دهنت رو میبندی یا نه.
یه جون(ایتالیایی): چرا مین جون باید از طرف هانول به این مرتیکه دستور جاسوسی و کشتن لوکا رو بده؟
مین سو(ایتالیایی): راست میگه، مین جون که از افراد ژوئن هست علاوه بر اون مین جون بیشتر از بقیه افراد از نقشه های ژوئن خبر داره.
لوکا(ایتالیایی): پس یعنی ممکنه که نقشه های ژوئن رو اون لو داده باشه.
سوهو(ایتالیایی): باید فورا به ژوئن بگیم.
کارلو(ایتالیایی): اما اگه هانول و مین جون بفهمن که ما به ژوئن گفتیم معلوم نیست چه اتفاقاتی بیوفته.
سوهو(ایتالیایی): اما اگه نگیم ممکنه یه بلایی سر ژوئن بیارن همونطوری که قصد داشتن امشب با استفاده از این مرتیکه کار لوکا رو تموم کنن.
مین سو(ایتالیایی): باید به ژوئن بگیم و بعد حواسمون به هانول و مین جون باشه.
لوکا(ایتالیایی): نه مین سو... نباید اینو میگفتی.
کارلو(ایتالیایی): نکنه میخوای که با ژوئن همکاری کنیم؟
یه جون(ایتالیایی): کارلو ولش کن، منظورش این نبود.
مین سو(ایتالیایی): چرا منظورم همین بود.
کارلو: تو مین سو...عا هیچی ولش کن. هی تو جاسوس عوضی آزاد میشی اما این پیغامو به هانول و مین جون برسون که بهتره پاشون رو از گلیمشون دراز تر نکنن.
بعد اون جاسوسه رو آزادش کردیم...
سوهو: بهتره بریم.
راه افتادیم و رفتیم...
منم رفتم سمت خونه ی خودم...
در رو که باز کردم تازه یادم اومد که هه این خونه من بوده...
هه این: ببین کی برگشته.
یکمی عصبی بودم اما به روم نیاوردم تا هه این ناراحت نشه...
کارلو: شرمنده دیر اومدم یه کار پیش اومد.
هه این: از همون کارای مافیاییتون؟
کارلو(خنده): فهمیدی؟
هه این: معلومه. من شام رو درست کردم بیا باهم بخوریم.
کارلو: اوکی.
شام رو خوردیم و بعد خوابیدیم...
پرش زمانی به صبح:
صبح یکم دیر بیدار شدم...
سریع بدون خوردن صبحونه آماده شدم و رفتم شرکت...
باورم نمیشه دیر تر از همیشه بیدار شدم، باز خوبه لااقل دیر به شرکت نرسیدم...
.
مثل همیشه رفتم تو دفترم و مشغول کارا شدم...
صدای در اومد، سوهو بود...
اومد داخل و یکم حرف زدیم...
سوهو: راستی با اینکه از ژوئن طرفداری کردی و گفتی قطعا جاسوس از طرف اون نیست، ولی بازم نمیخوای یه بار ژوئن رو ببینی؟
کارلو: چرا؟ برای چی باید ببینمش؟
سوهو: نه همینجوری.
کارلو: البته هم بعید میدونم هه این اگه بفهمه خیلی، ناراحت نشه.
سوهو: آره خب، ولی بهتره به خاطر هه این هم که شده ژوئن رو ببینی. هم و ماجرای جاسوس رو بهش بگی و هم در مورد گذشته...
یکم به حرفش فکر کردم، خب بدم نیست ببینمش...
کارلو: اوکی، شاید امروز.
سوهو: ممنون.
کارلو: خواهش.
که سوهو رفت.حرفش منطقی بود، بهتره هم موضوع جاسوس و مین جون رو به ژوئن بگم هم
در مورد گذشته...
&: به نظرت هانول و دوست دختر جنابعالی باهم چطورن؟
کارلو: دهنت رو میبندی یا نه.
یه جون(ایتالیایی): چرا مین جون باید از طرف هانول به این مرتیکه دستور جاسوسی و کشتن لوکا رو بده؟
مین سو(ایتالیایی): راست میگه، مین جون که از افراد ژوئن هست علاوه بر اون مین جون بیشتر از بقیه افراد از نقشه های ژوئن خبر داره.
لوکا(ایتالیایی): پس یعنی ممکنه که نقشه های ژوئن رو اون لو داده باشه.
سوهو(ایتالیایی): باید فورا به ژوئن بگیم.
کارلو(ایتالیایی): اما اگه هانول و مین جون بفهمن که ما به ژوئن گفتیم معلوم نیست چه اتفاقاتی بیوفته.
سوهو(ایتالیایی): اما اگه نگیم ممکنه یه بلایی سر ژوئن بیارن همونطوری که قصد داشتن امشب با استفاده از این مرتیکه کار لوکا رو تموم کنن.
مین سو(ایتالیایی): باید به ژوئن بگیم و بعد حواسمون به هانول و مین جون باشه.
لوکا(ایتالیایی): نه مین سو... نباید اینو میگفتی.
کارلو(ایتالیایی): نکنه میخوای که با ژوئن همکاری کنیم؟
یه جون(ایتالیایی): کارلو ولش کن، منظورش این نبود.
مین سو(ایتالیایی): چرا منظورم همین بود.
کارلو: تو مین سو...عا هیچی ولش کن. هی تو جاسوس عوضی آزاد میشی اما این پیغامو به هانول و مین جون برسون که بهتره پاشون رو از گلیمشون دراز تر نکنن.
بعد اون جاسوسه رو آزادش کردیم...
سوهو: بهتره بریم.
راه افتادیم و رفتیم...
منم رفتم سمت خونه ی خودم...
در رو که باز کردم تازه یادم اومد که هه این خونه من بوده...
هه این: ببین کی برگشته.
یکمی عصبی بودم اما به روم نیاوردم تا هه این ناراحت نشه...
کارلو: شرمنده دیر اومدم یه کار پیش اومد.
هه این: از همون کارای مافیاییتون؟
کارلو(خنده): فهمیدی؟
هه این: معلومه. من شام رو درست کردم بیا باهم بخوریم.
کارلو: اوکی.
شام رو خوردیم و بعد خوابیدیم...
پرش زمانی به صبح:
صبح یکم دیر بیدار شدم...
سریع بدون خوردن صبحونه آماده شدم و رفتم شرکت...
باورم نمیشه دیر تر از همیشه بیدار شدم، باز خوبه لااقل دیر به شرکت نرسیدم...
.
مثل همیشه رفتم تو دفترم و مشغول کارا شدم...
صدای در اومد، سوهو بود...
اومد داخل و یکم حرف زدیم...
سوهو: راستی با اینکه از ژوئن طرفداری کردی و گفتی قطعا جاسوس از طرف اون نیست، ولی بازم نمیخوای یه بار ژوئن رو ببینی؟
کارلو: چرا؟ برای چی باید ببینمش؟
سوهو: نه همینجوری.
کارلو: البته هم بعید میدونم هه این اگه بفهمه خیلی، ناراحت نشه.
سوهو: آره خب، ولی بهتره به خاطر هه این هم که شده ژوئن رو ببینی. هم و ماجرای جاسوس رو بهش بگی و هم در مورد گذشته...
یکم به حرفش فکر کردم، خب بدم نیست ببینمش...
کارلو: اوکی، شاید امروز.
سوهو: ممنون.
کارلو: خواهش.
که سوهو رفت.حرفش منطقی بود، بهتره هم موضوع جاسوس و مین جون رو به ژوئن بگم هم
در مورد گذشته...
۲.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.