فیک جونگ کوک پارت ۴

بریم ادامه فیک رو بخونم منتظر لایک های قشنگتون هستم

ا.ت = چقد چشمات قشنگه

ناشناس = بله چی گفتی

ی هو. به خودم آمدم که دیدم چه گندی زدم

ا.ت = هیچی من معذرت میخوام حواسم نبود

ناشناس = باشه

ناشناس = تو نمیخوای برگردی خونتون تو ببینم مادر یا پدر داری که بری پیششون یا تنهایی

ا.ت = نه من ی مادر دارم پدرم هم پارسال فوت کردم خونه هم دارم خیلی ممنون که تا اینجا هم خیلی کمک کردید
...زیر لب بهش گفتم پسره خودخواه بزار ی روز بشه اومدم خونت بعد اینجوری پرتم کن بیرون

ناشناس = چیزی گفتی

ترسیدم برگشتم بهش نگاه کردم که دیدم داره با حالت سوالی نگاهم میکنه

ا.ت = نه چیری نیست خیلی ممنون

بعداز تعظیم کوچیکی از اونجا رفتم طرف اتاق که وسایل هامو وردارم که دیگه برم وارد اتاق شدم رفتم وسایلم رو بر دارم گوشیم رو برداشتم اومدم بیرون از اتاق

ناشناس = کجا داری میری

ا.ت = دارم بر میگردم خونه مادرم خیلی نگرانمه

ناشناس =‌نمیخواد به راننده ها میگم برسوننت

ا.ت = نه نمیخواد خودم تاکسی میگیرم

ناشناس = نمیخواد تنهای برای تو خوب نیست ی روز هم از روی اون اتفاق نگذشته

ا.ت = خیلی ممنون ببخشید میتونم ی سوال از شما بپرسم

ناشناس = بپرس

ا.ت = اسم شما چیه میخوام اسمتون رو بدونم اگه فضولی نمیشه

ناشناس = اشکالی نداره اسم من جونگ کوک هستش

خوشگلای من با شخصیت اصلی این داستان هم آشنا شدید 🫠کامنت های قشنگ بزارید و لایک کنید تا بعدی ر‌و هم آپ کنم 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜