p⁶
-کوک-
رفتم درو باز کردم و در کمال تعجب..!
اون مکس بوددددد!!!!
-فلشبکبه۲سالپیش-
جونگکوک«مکس..دستمو ول نکن..تروخدااا(گریاح)
مکس«جونگکوک..یکیمون باید میمرد و اون..خب..منم!
_و دست کوک رو ول میکنه..
پسر بیچاره،بهترین دوستش رو از دست میده..
خنجر میخوره..
از عشقش،از دوستش و از مادرش..
همه اون رو ترک میکنن..
به ترتیب..
ولی اون فقط یکی رو مقصر میدونست..
نینا!
-زمانحال-
جونگکوک«مکس..و..واقعا خودتی؟
مکس«اره جونگکوکا..
_بعد از دو سال همو دیدن..
اما مکس چطوری زنده اس؟؟
-فلشبکبههمونزمان-
_مکس از پرتگاه میافته..
اما خوشبختانه لباسش به یه چوب محکم گیر میکنه و
اونجا میمونه..
بعد از چند روز.........
رفتم درو باز کردم و در کمال تعجب..!
اون مکس بوددددد!!!!
-فلشبکبه۲سالپیش-
جونگکوک«مکس..دستمو ول نکن..تروخدااا(گریاح)
مکس«جونگکوک..یکیمون باید میمرد و اون..خب..منم!
_و دست کوک رو ول میکنه..
پسر بیچاره،بهترین دوستش رو از دست میده..
خنجر میخوره..
از عشقش،از دوستش و از مادرش..
همه اون رو ترک میکنن..
به ترتیب..
ولی اون فقط یکی رو مقصر میدونست..
نینا!
-زمانحال-
جونگکوک«مکس..و..واقعا خودتی؟
مکس«اره جونگکوکا..
_بعد از دو سال همو دیدن..
اما مکس چطوری زنده اس؟؟
-فلشبکبههمونزمان-
_مکس از پرتگاه میافته..
اما خوشبختانه لباسش به یه چوب محکم گیر میکنه و
اونجا میمونه..
بعد از چند روز.........
۱۵.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.