پارت = ۸۵
تقاص دوستی
از سرجاش بلند شد و تفنگو به سمت سرش نشونه گرفت .
_دهنتو ببند ، حق نداری به اِوا دست بزنی ، میدونم همش زیر سر توعه از وقتی اومدی همه چی عوض شد، باید همون موقع بهت شک میکردم تو بودی که اون روز اومدی و میخواستی اِوا رو بکشی .
خواست شلیک کنه که هایلی جلوی صورتشو گرفت و با گریه گفت .
°بهم دروغ گفت ، الان ذره ای براش مهم نیستم ، نه من و نه این بچه، باهم رابطه داشتیم ولی بعدش، به هم خورد و راهمون جدا شد ، بعد از مدتی دوباره بهم پیام داد که یه راهی پیدا کرده که بتونم وارد زندگی تو بشم فقط همین .
و بعد با عجله ادامه داد .
°ولی ..ولی من بهش گفتم که بس کنه ، چندین بار بهش گفتم دست از سرت برداره .
کوک تفنگو تنظیم کرد و گفت .
_میدونستم از طرف اون عوضی اومدی منم یه کادو براش دارم .
درحال کشیدن ماشه بود ...که
ادامه دارد.....
یه مدت نبودم پس شرط نمیزارم
از سرجاش بلند شد و تفنگو به سمت سرش نشونه گرفت .
_دهنتو ببند ، حق نداری به اِوا دست بزنی ، میدونم همش زیر سر توعه از وقتی اومدی همه چی عوض شد، باید همون موقع بهت شک میکردم تو بودی که اون روز اومدی و میخواستی اِوا رو بکشی .
خواست شلیک کنه که هایلی جلوی صورتشو گرفت و با گریه گفت .
°بهم دروغ گفت ، الان ذره ای براش مهم نیستم ، نه من و نه این بچه، باهم رابطه داشتیم ولی بعدش، به هم خورد و راهمون جدا شد ، بعد از مدتی دوباره بهم پیام داد که یه راهی پیدا کرده که بتونم وارد زندگی تو بشم فقط همین .
و بعد با عجله ادامه داد .
°ولی ..ولی من بهش گفتم که بس کنه ، چندین بار بهش گفتم دست از سرت برداره .
کوک تفنگو تنظیم کرد و گفت .
_میدونستم از طرف اون عوضی اومدی منم یه کادو براش دارم .
درحال کشیدن ماشه بود ...که
ادامه دارد.....
یه مدت نبودم پس شرط نمیزارم
۲.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.