فیک کوک (ناخواسته)پارت۱۷
(چند روز بعد)
از زبان ا/ت
جشن سالگرد تاسیس شرکته فردا امروز باید دعوت نامه ها رو برای شرکت های مختلف ارسال کنم با کمک لونا و مورا نشستم دعوت نامه ها رو نوشتم دیگه آخریش بود که لونا گفت : ا/ت یکی رو فراموش نکردی ؟
یکم فکر کردم همه رو نوشتم دیگه
گفتم : نه همه رو نوشتم دیگه
مورا به لونا نگاه کرد و خندیدن.. گفتم : چیه میخندین
مورا گفت : ا/ت یه نفره جدید که مجبور شدی باهاش قرارداد ببندی اگه گفتی ؟
گفتم : آها جئون جونگ کوک ایشش مجبورم دعوتش کنم حالا ؟
لونا گفت : وا مگه میشه دعوتش نکنی اونم با تو شریکه دیگه اصلا خودم دعوت نامش رو مینویسم
گفتم : چرت و پرت ننویسی از طرف من
چشمک زد بهم..
بالاخره به نگهبان دادم تا دعوتنامه ها رو ببره بده.
با دخترا از اتاقم اومدم بیرون مورا گفت : ا/ت توی سالن شرکت قراره برگزار بشه دیگه
گفتم : آره ولی باورتون میشه هیچ کاری انجام ندادم
لونا گفت : خب چندتا خدمه بگیر
گفتم : خدمه واسه تمیز کاری و پذیرایی از مهمونا برای فردا گرفتم ولی تزیینات رو میخوام خودم انجام بدم
مورا گفت : نگران نباش همین الان میریم همه چیز رو راست و ریس میکنیم باهم
به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت ۶ بود وقت خوبیه
گفتم : واقعا میاین کمکم ؟
خدا میدونه چقدر خوشحال بودم که تنهایی قرار نیست کارا رو بکنم
رفتیم شرکت امروز شرکت رو تعطیل کرده بودم هیچکس نبود..کلی وسایل تمیزکاری برده بودیم به علاوه وسایل تزیینات
ساعت ۹ بود همچنان داشتیم کار میکردیم لونا گفت : زنگ زدم سفارش پیتزا دادم بچه هااا
مورا داد زد و گفت: هوووراااا دوست دارم پیتزا
توی همین حالت که سر و وضع همگی به هم ریخته بود یه عکس سلفی گرفتیم لونا گذاشت توی اینستاگرامش
سفارشا رسید گفتم : من میگیرمشون
پول رو از تو کیفم برداشتم و رفتم طبقه پایین دمه دره شرکت گرفتم پیتزا ها رو پول رو هم دادم برگشتم برم تو حس کردم یکی داره نگام میکنه چشمام رو چرخوندم کسی رو ندیدم بیخیال رفتم تو
از زبان ا/ت
جشن سالگرد تاسیس شرکته فردا امروز باید دعوت نامه ها رو برای شرکت های مختلف ارسال کنم با کمک لونا و مورا نشستم دعوت نامه ها رو نوشتم دیگه آخریش بود که لونا گفت : ا/ت یکی رو فراموش نکردی ؟
یکم فکر کردم همه رو نوشتم دیگه
گفتم : نه همه رو نوشتم دیگه
مورا به لونا نگاه کرد و خندیدن.. گفتم : چیه میخندین
مورا گفت : ا/ت یه نفره جدید که مجبور شدی باهاش قرارداد ببندی اگه گفتی ؟
گفتم : آها جئون جونگ کوک ایشش مجبورم دعوتش کنم حالا ؟
لونا گفت : وا مگه میشه دعوتش نکنی اونم با تو شریکه دیگه اصلا خودم دعوت نامش رو مینویسم
گفتم : چرت و پرت ننویسی از طرف من
چشمک زد بهم..
بالاخره به نگهبان دادم تا دعوتنامه ها رو ببره بده.
با دخترا از اتاقم اومدم بیرون مورا گفت : ا/ت توی سالن شرکت قراره برگزار بشه دیگه
گفتم : آره ولی باورتون میشه هیچ کاری انجام ندادم
لونا گفت : خب چندتا خدمه بگیر
گفتم : خدمه واسه تمیز کاری و پذیرایی از مهمونا برای فردا گرفتم ولی تزیینات رو میخوام خودم انجام بدم
مورا گفت : نگران نباش همین الان میریم همه چیز رو راست و ریس میکنیم باهم
به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت ۶ بود وقت خوبیه
گفتم : واقعا میاین کمکم ؟
خدا میدونه چقدر خوشحال بودم که تنهایی قرار نیست کارا رو بکنم
رفتیم شرکت امروز شرکت رو تعطیل کرده بودم هیچکس نبود..کلی وسایل تمیزکاری برده بودیم به علاوه وسایل تزیینات
ساعت ۹ بود همچنان داشتیم کار میکردیم لونا گفت : زنگ زدم سفارش پیتزا دادم بچه هااا
مورا داد زد و گفت: هوووراااا دوست دارم پیتزا
توی همین حالت که سر و وضع همگی به هم ریخته بود یه عکس سلفی گرفتیم لونا گذاشت توی اینستاگرامش
سفارشا رسید گفتم : من میگیرمشون
پول رو از تو کیفم برداشتم و رفتم طبقه پایین دمه دره شرکت گرفتم پیتزا ها رو پول رو هم دادم برگشتم برم تو حس کردم یکی داره نگام میکنه چشمام رو چرخوندم کسی رو ندیدم بیخیال رفتم تو
۱۱۱.۱k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.