فیک(Why you)پارت(67)
خدمتکار هو:بانوی من.......وای خدا الان پس میوفتم...بانو لطفا بلند شید تا شمارو ببرم به خودتون برسین کم مونده کپک بزنین! سیوُل:هووو
هو اومد جلو و سیوُل رو بلند کرد *
خدمتکار هو: بانوی من اولین چیزی که بیشتر نیاز دارین یه حموم آب گرمه پس لطفا مخالفت نکنین! *به زور بردن *
سیوُل:هو....وایسا....ک..کتاب
خدمتکار هو:بعداََ میخونینش بانوی من!
*رفتن*
موجیو:خنده*
ویو حمام سلطنتی*
خدمتکار هو:خوب بانوی من من میرم تمام وسایل مورد نیاز رو آماده کنم لطفا تا وقتی که میام لباستون رو در آورده باشین و برین توری استخر(خوب چی بگم همین همین اسم واسش به ذهنم رسید 😂البته کم عمق بود اگه تو سریالا دیده باشین*)
سیوُل:هوف باشه
خدمتکار هو:بانو*پوکر فیس*
سیوُل:باشه بابا انجامش میدم دهنمو نمودی !
خدمتکار هو:آفرین.تعظیم*رفت*
سیوُل:نگا نگا* چپ چپ*
سیوُل مشغول در آوردن لباساش شد بعداز اینکه درآوردن لباسا تموم شد رفت داخل آب گرم بودن آب بهش حس خوبی القا می کرد و این براش خوش آیند بود چشماشو بست تا چند لحظه ای آرامش بگیره*
سیوُل:اگه میدونستم زودتر میومدم
صدای پا*
سیوُل:وای هو خوب شد گفتی که بیام واقعا خیلی خوبه
ولی هیچ صدایی میومد*
سیوُل:هو؟؟؟
چشماشو باز کرد،نمی تونست چی بگه خیلی این لحظه شوک آور بود*
سیوُل:چشما اندازه در قابلمه*
سیوُل:تو...تو
تهیونگ:من....من چی؟؟ پوزخند*
سیوُل:تو......اینجا چیکار میکنی؟!
تهیونگ:من اینجا چیکار میکنم؟سوال خوبیه ......اومد جلو*
سیوُل:خدایه من این ...ذهنش*
تهیونگ:اومدم چون ...بوی جالبی به مشامم رسید. *اومد جلو روی صورم *پوزخند*
سیوُل:تهیونگه گذشتسسسسسس .ذهنش*
سیوُل:ببین...آقای ....(نگاه کردن به گوشای گرگی) (گرفتن چشما از گوشا)
محترم نمیدونم کی هستین ولی لطفا از اینجا برین بیرون (اگه الان ضایع بازی در بیارم صدرصد شک میکنه پس باید به حالت عادی عمل کنم)
تهیونگ:باشه خیال کن گفتی منم رفتم
سیوُل: لطفا برو یجا دیگه یه بوی دیگه پیدا کن
تهیونگ:نمیخوام اینجا خوبه ....(اومد جلو) و هم این بو .پوزخند*
سیوُل:نگاه عصبی*
صدای پا*
خدمتکار هو: بانوی من کاری که گفتمو انجام دادین*
سیوُل:سرشو برگردوند سمت صدا*و دوباره به سمتی که تهیونگ قرار گرفته بود کرد*
سیوُل:کجا رفت؟آروم*
خدمتکار هو:بانو
سیوُل:چیه؟
خدمتکار هو:چیزی شده؟
سیوُل:نه چیزی نیست ...فکر کنم اثرات حموم نرفتنه خنده*
خدمتکار هو:اون که صدرصد
سیوُل:تو فکر فرو رفت*
ویو عمارت سیوُل*
موجیو:واقعا!بالاخره دیدینش!
سیوُل:اهوم
موجیو:آسیبی که بهتون نزد؟
سیوُل:نه بابا چه آسیبی ،مثله روز اولش بود که دیدم همون زبون ریز ،هول ،همون شکل ولی با موهای بلند امّا......
موجیو:و؟
سیوُل:امّا چشماش اون گرمی که اول دیدمشونو نداشت انگار از همه و همه چیز نفرت داره ......
موجیو:الباب باید خیلی مواظبه خودتون باشین
سیوُل:اهوم
موجیو:ولی الباب اون چطوری شمارو پیدا کرده؟
سیوُل: نمیدونم ولی این قضیه برام خیلی آشناست ....
یاد حرف هو افتاد *
خدمتکار هو:خوب اینم از این تموم شد
سیوُل:هوف
خدمتکار هو:اینقدر اوف هوف نکنید
سیوُل بلند شد*
خدمتکار هو خیره موند*
سیوُل:چیو نگاه میکنی؟
خدمتکار هو:بانو شما ورزش میکنین؟
سیوُل به خودش نگاهی کرد*
سیوُل:نه
خدمتکار هو:واو
سیوُل:حالا قورت دادنه من تموم شد یه کمکی میکنی لباسامو بپوشم؟خنده*
خدمتکار هو:بله
درحاله لباس پوشیدن *
خدمتکار هو: پس درست بود
سیوُل:چی؟سوالی*
خدمتکار هو:این گله روی کتفتون سیوُل:برای چی؟
خدمتکار هو:خوب بانوی من چنین چیزی که از مادرم شنیدم این بوده که ،شما وقتی که چند ماهتون بود ،توسط یه مار گزیده شدین و خوب برای اینکه شمارو نجات بدن پیش ساحرای رفتن و اون هم برای اینکه شما نجات پیدا کنید این گل که خیلی گل با ارزشیه رو به شما منتقل کرد و بعداز اون ۲ روز گذشت و کم کم حالتون خوب شد ،شاید می شد گفت با اینبار ۲ بار مردین و زنده شدین
سیوُل:که اینطور
لایک=کامنت
حداقل لایک کنین جان مادرتون😂💜
هو اومد جلو و سیوُل رو بلند کرد *
خدمتکار هو: بانوی من اولین چیزی که بیشتر نیاز دارین یه حموم آب گرمه پس لطفا مخالفت نکنین! *به زور بردن *
سیوُل:هو....وایسا....ک..کتاب
خدمتکار هو:بعداََ میخونینش بانوی من!
*رفتن*
موجیو:خنده*
ویو حمام سلطنتی*
خدمتکار هو:خوب بانوی من من میرم تمام وسایل مورد نیاز رو آماده کنم لطفا تا وقتی که میام لباستون رو در آورده باشین و برین توری استخر(خوب چی بگم همین همین اسم واسش به ذهنم رسید 😂البته کم عمق بود اگه تو سریالا دیده باشین*)
سیوُل:هوف باشه
خدمتکار هو:بانو*پوکر فیس*
سیوُل:باشه بابا انجامش میدم دهنمو نمودی !
خدمتکار هو:آفرین.تعظیم*رفت*
سیوُل:نگا نگا* چپ چپ*
سیوُل مشغول در آوردن لباساش شد بعداز اینکه درآوردن لباسا تموم شد رفت داخل آب گرم بودن آب بهش حس خوبی القا می کرد و این براش خوش آیند بود چشماشو بست تا چند لحظه ای آرامش بگیره*
سیوُل:اگه میدونستم زودتر میومدم
صدای پا*
سیوُل:وای هو خوب شد گفتی که بیام واقعا خیلی خوبه
ولی هیچ صدایی میومد*
سیوُل:هو؟؟؟
چشماشو باز کرد،نمی تونست چی بگه خیلی این لحظه شوک آور بود*
سیوُل:چشما اندازه در قابلمه*
سیوُل:تو...تو
تهیونگ:من....من چی؟؟ پوزخند*
سیوُل:تو......اینجا چیکار میکنی؟!
تهیونگ:من اینجا چیکار میکنم؟سوال خوبیه ......اومد جلو*
سیوُل:خدایه من این ...ذهنش*
تهیونگ:اومدم چون ...بوی جالبی به مشامم رسید. *اومد جلو روی صورم *پوزخند*
سیوُل:تهیونگه گذشتسسسسسس .ذهنش*
سیوُل:ببین...آقای ....(نگاه کردن به گوشای گرگی) (گرفتن چشما از گوشا)
محترم نمیدونم کی هستین ولی لطفا از اینجا برین بیرون (اگه الان ضایع بازی در بیارم صدرصد شک میکنه پس باید به حالت عادی عمل کنم)
تهیونگ:باشه خیال کن گفتی منم رفتم
سیوُل: لطفا برو یجا دیگه یه بوی دیگه پیدا کن
تهیونگ:نمیخوام اینجا خوبه ....(اومد جلو) و هم این بو .پوزخند*
سیوُل:نگاه عصبی*
صدای پا*
خدمتکار هو: بانوی من کاری که گفتمو انجام دادین*
سیوُل:سرشو برگردوند سمت صدا*و دوباره به سمتی که تهیونگ قرار گرفته بود کرد*
سیوُل:کجا رفت؟آروم*
خدمتکار هو:بانو
سیوُل:چیه؟
خدمتکار هو:چیزی شده؟
سیوُل:نه چیزی نیست ...فکر کنم اثرات حموم نرفتنه خنده*
خدمتکار هو:اون که صدرصد
سیوُل:تو فکر فرو رفت*
ویو عمارت سیوُل*
موجیو:واقعا!بالاخره دیدینش!
سیوُل:اهوم
موجیو:آسیبی که بهتون نزد؟
سیوُل:نه بابا چه آسیبی ،مثله روز اولش بود که دیدم همون زبون ریز ،هول ،همون شکل ولی با موهای بلند امّا......
موجیو:و؟
سیوُل:امّا چشماش اون گرمی که اول دیدمشونو نداشت انگار از همه و همه چیز نفرت داره ......
موجیو:الباب باید خیلی مواظبه خودتون باشین
سیوُل:اهوم
موجیو:ولی الباب اون چطوری شمارو پیدا کرده؟
سیوُل: نمیدونم ولی این قضیه برام خیلی آشناست ....
یاد حرف هو افتاد *
خدمتکار هو:خوب اینم از این تموم شد
سیوُل:هوف
خدمتکار هو:اینقدر اوف هوف نکنید
سیوُل بلند شد*
خدمتکار هو خیره موند*
سیوُل:چیو نگاه میکنی؟
خدمتکار هو:بانو شما ورزش میکنین؟
سیوُل به خودش نگاهی کرد*
سیوُل:نه
خدمتکار هو:واو
سیوُل:حالا قورت دادنه من تموم شد یه کمکی میکنی لباسامو بپوشم؟خنده*
خدمتکار هو:بله
درحاله لباس پوشیدن *
خدمتکار هو: پس درست بود
سیوُل:چی؟سوالی*
خدمتکار هو:این گله روی کتفتون سیوُل:برای چی؟
خدمتکار هو:خوب بانوی من چنین چیزی که از مادرم شنیدم این بوده که ،شما وقتی که چند ماهتون بود ،توسط یه مار گزیده شدین و خوب برای اینکه شمارو نجات بدن پیش ساحرای رفتن و اون هم برای اینکه شما نجات پیدا کنید این گل که خیلی گل با ارزشیه رو به شما منتقل کرد و بعداز اون ۲ روز گذشت و کم کم حالتون خوب شد ،شاید می شد گفت با اینبار ۲ بار مردین و زنده شدین
سیوُل:که اینطور
لایک=کامنت
حداقل لایک کنین جان مادرتون😂💜
۸.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.