به وقت عاشقی
#رمان #رمان_عاشقانه
پارت بیست و دو
رفتم خونه سوییچ ماشینمو برداشتم و از مامان اینا خدافظی کردم و راه افتادم به سمت خونه ام
و آهنگ بی کلام با ویالون پخش شد
رسیدم خونه. طبقه بیستم رو زدم و در خونه رو باز کردم ساعت حدودای هشت بود. خونه کامل جمع نشده بود لباسامو با یه تاپ بالای ناف. و شرتک فیروزه ای عوض کردم
چون صابخونه گفته بود واحد روبه رویی فعلا خالیه منم صدای آهنگمو بیشتر کردم
که صدای در اومد
شایان
تازه رو کاناپه دراز کشیدم که خوابم ببره که صدای آهنگ بلند شد . بی حوصله پاشدم رفتم دم در و در زدم که در باز شد و آرام با یه تاپ و شرتک تو چارچوب در معلوم شد
تا منو دید جیغ زد و درو بست. شروع کردم به خندیدن
درو باز کرد این دفعه یه شال سرش بود و بقیه بدنش پشت در بود
ــ چرا اینجایی؟
ــ اومدم دنبال نامزدم
ــ شایان ببند
ــ هیچی اومدم بگم صدای آهنگتو کم کن
ــ به تو چه؟
ــ واحد رو به رویی عه ام
ــ اگه یه درصد میدونستم تو اینجایی ابدا اینجا خونه اجاره میکردم
ــ وااا دلت میاد؟
ــ کارتون تموم شد پس خدانگهدار
درو میخواست ببنده که پامو گذاشتم لای در
ــ عه بزار درو ببندم
ــ چرا تعارف نمیکنی بیام تو؟
ــ چون وضعم خوب نیست
ــ خیل خب بپر لباس درست بپوش مهمون داری کبری خانوم
ــ عمته
ــ اسم عمه ی منو از کجا فهمیدی؟؟
ــ عه بزار برم لباسمو بپوشم
ــ باشه برو
درو بست ورفت. منم از. فرصت استفاده کردم و رفتم تو خونه و درو بستم
بعد چند دقیقه صدا اومد
ـــ شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایـــــــــــــــان
زدم زیر خنده یه لحظه اون وضعشو یادم اومد ولی خودمونیما بدنش خوشکل بود و سفید
خاک تو سرت شایان خدایا توبه توبه توبه
دوباره وجدانم به صدا در اوند
خدایی بدت نیومد دیدیش
ببند وجدان جان
جون خودت و خودم خوشت اومد
ببند گناهه، استغفرالله، استغفرالله
خلاصه هرجور بود اونشبم گذشت و فردا رسید . معمولا لباس فرمم رو نمی پوشیدم و لباس آزاد میپوشیدم از خونه زدم بیرون و رفتم تو آسانسور و زدم پارکینگ
رسیدم پایین دیدم آرام با اعصابی داغون کاپوت ماشینشو زده بالا
ــ چیشده؟
ــ نمیدونم استارت نمیخوره
ــ برو بشین پشت ماشین
همونجور که حدس زدم مشکل برق ماشین بود
ــ مشکلش برقه
ــ مگه مکانیکی
ــ نه اما یه چیزایی سرم میشه
ــ حالا من چه خاکی به سرم کنم؟
ــ باید ببریش تعمییر گاه و چون الان دیرت شده باید بزاری ظهر
یه دفعه جیغ زد ــ وای دیرم شد . باید تاکسی بگیرم
این جمله آخرو یواش گفت
رفتم نشستم تو پورشه سیاه قشنگم
ــ خانوم برسونمتون
ــ نه با تاکسی میرم همینم مونده همکارا منو باتو ببینن
ــ از خداتم باشه
ــ نچ
ــ دیرت شده ها
ــ لعنت بر شیطون
و اومد سوار شد .
پارت بیست و دو
رفتم خونه سوییچ ماشینمو برداشتم و از مامان اینا خدافظی کردم و راه افتادم به سمت خونه ام
و آهنگ بی کلام با ویالون پخش شد
رسیدم خونه. طبقه بیستم رو زدم و در خونه رو باز کردم ساعت حدودای هشت بود. خونه کامل جمع نشده بود لباسامو با یه تاپ بالای ناف. و شرتک فیروزه ای عوض کردم
چون صابخونه گفته بود واحد روبه رویی فعلا خالیه منم صدای آهنگمو بیشتر کردم
که صدای در اومد
شایان
تازه رو کاناپه دراز کشیدم که خوابم ببره که صدای آهنگ بلند شد . بی حوصله پاشدم رفتم دم در و در زدم که در باز شد و آرام با یه تاپ و شرتک تو چارچوب در معلوم شد
تا منو دید جیغ زد و درو بست. شروع کردم به خندیدن
درو باز کرد این دفعه یه شال سرش بود و بقیه بدنش پشت در بود
ــ چرا اینجایی؟
ــ اومدم دنبال نامزدم
ــ شایان ببند
ــ هیچی اومدم بگم صدای آهنگتو کم کن
ــ به تو چه؟
ــ واحد رو به رویی عه ام
ــ اگه یه درصد میدونستم تو اینجایی ابدا اینجا خونه اجاره میکردم
ــ وااا دلت میاد؟
ــ کارتون تموم شد پس خدانگهدار
درو میخواست ببنده که پامو گذاشتم لای در
ــ عه بزار درو ببندم
ــ چرا تعارف نمیکنی بیام تو؟
ــ چون وضعم خوب نیست
ــ خیل خب بپر لباس درست بپوش مهمون داری کبری خانوم
ــ عمته
ــ اسم عمه ی منو از کجا فهمیدی؟؟
ــ عه بزار برم لباسمو بپوشم
ــ باشه برو
درو بست ورفت. منم از. فرصت استفاده کردم و رفتم تو خونه و درو بستم
بعد چند دقیقه صدا اومد
ـــ شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایـــــــــــــــان
زدم زیر خنده یه لحظه اون وضعشو یادم اومد ولی خودمونیما بدنش خوشکل بود و سفید
خاک تو سرت شایان خدایا توبه توبه توبه
دوباره وجدانم به صدا در اوند
خدایی بدت نیومد دیدیش
ببند وجدان جان
جون خودت و خودم خوشت اومد
ببند گناهه، استغفرالله، استغفرالله
خلاصه هرجور بود اونشبم گذشت و فردا رسید . معمولا لباس فرمم رو نمی پوشیدم و لباس آزاد میپوشیدم از خونه زدم بیرون و رفتم تو آسانسور و زدم پارکینگ
رسیدم پایین دیدم آرام با اعصابی داغون کاپوت ماشینشو زده بالا
ــ چیشده؟
ــ نمیدونم استارت نمیخوره
ــ برو بشین پشت ماشین
همونجور که حدس زدم مشکل برق ماشین بود
ــ مشکلش برقه
ــ مگه مکانیکی
ــ نه اما یه چیزایی سرم میشه
ــ حالا من چه خاکی به سرم کنم؟
ــ باید ببریش تعمییر گاه و چون الان دیرت شده باید بزاری ظهر
یه دفعه جیغ زد ــ وای دیرم شد . باید تاکسی بگیرم
این جمله آخرو یواش گفت
رفتم نشستم تو پورشه سیاه قشنگم
ــ خانوم برسونمتون
ــ نه با تاکسی میرم همینم مونده همکارا منو باتو ببینن
ــ از خداتم باشه
ــ نچ
ــ دیرت شده ها
ــ لعنت بر شیطون
و اومد سوار شد .
۴.۰k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.