پارت ۱۶ : Black Woolf...
بعد از جا دادن وسایل درسی و مطالعه ام رفتم یه دس لباس راحتی برداشتم با حولم و شامپوهای خوش عطرمم برداشتم و رفتم حموم توی وان نشسته بودم و داشتم آب بازی میکردم خیلی داست داشتم واقعا حس خوبی بود چشمام و بستم و سعی کردم که از آب داغ لذت ببرم که ناگهان تاریکی منو با خودش
از زبان تهیونگ
خوشحال بودم که جونگ کوک رو تونستم بیارم پیش خودم ساعت تقریبا نزدیکای یه ربع به نه بود سریع یه دوش ۱۰ دیقه ای گرفتم و به سرعت جت لباسامو پوشیدم و موهامو درست کردم این ست تو خونیمو خیلی دوسش داشتم
آروم رفتم پایین روی میز نشستم صدای ساعت که مثل ناقوس مرگ طنین انداز سالن بود نشون میداد ساعت نه شده اجوما غذا ها رو میخواست بیاره که گفتم صبر کنه تا جونگ کوکم بیاد ساعت نه و ربع بود واقعا من آدم وقت شناسی بودم ولی اون توله خرگوش توی دایره الغاتش کلمه ای به اسم وقت و وقت شناس بودن نبود یکم عصبانی شدم اردم رفتم به سمت اتاقش در زدم ولی کسی جواب نداد درو بار کردم اوه چه با سلیقه اتاقشو چیده خوشم اومد هی صدا میزدم جونگ کوک جونگ کوک انگاری نبود یکم نزدیک تر که رفتم دیدم توی حموم رفتم داخل حموم پسره ی کل شق توی وان خوابش برده هوففففف خدایییااااا
رفتن نزدیک و سعی کردم آروم صداش بزنم
تهیونگ : جونگ کوک ..... کوکییی.....بچه خرگوش
کوک : هوممم مامان بزار بخوابم ترو خدا یه دیقه دیگه
خندم گفته بود وای
هرچی صداش میزدم که جواب ندادن که دیدم فایده نداره دوش حموم رو از توی جاش کشیدم بیرون و شیرو باز کردم و گرفتم روی سرش سعی کردم سرد نباشه تا بهش شک وارد نشه ولی انگار تا آب گرم به صورتش خورد چشماشو وارد و با دیدن من داد کشید
کوک: ااااااا تو اینجا چیکار میکنی برد بیرون
تهیونگ : ساعت نه و نیمه از وفت شام نیم ساعت گذاشت آقای وقت شناس سریع حمومتو بکن و بیا بیرون که از زمان شام خیلی گذشته و رفتم بیرون
از زبان ادمین
جونگ کوک حسابی حرصش گرفته بود پس حمومشو تا ساعت ۱۰ کشید و بعد رفت پایین حسابی تهیونگ و اذیت کرده بود و راضی بود
تهیونگ : هوف از دست تو بیا دیگه مگه شاباش میخوای
جونگ کوک: باشه اومدم و جونگ کوک نشست سر میز شام اجوما غدا ها رو به کمک خدمتکارا آورد و گذاشت سر میز و تعظیم کرد و رفت
و پسرا مشغول شدن جون کوک فقط یکمی برنج و کیمچی سرخ شده برداشت خیلی داشروایه پسرا تنگ شده بود به لحظه ناخواسته بغض کرد
تهیونگ : جونگ کوک خوبی !
جونگ کوک : نه دلم واست
ه هوپی و چیمی تنگ شده .
تهیونگ : خب فردا میتونی بعد از دانشگاه بیاریسون عمارت
جونگ کوک : واقعا
تهیونگ : اهوم حالا غذا تو بخور
جونگ کوک سه چهار تا قاشق خوردواقعا نمیتونست بیشتر بخوره العان فقط به خواب احتیاج داشت فقط خواب
پس از اجوما تشکر کرد مسواک زد و رفت لالا
از زبان تهیونگ
خوشحال بودم که جونگ کوک رو تونستم بیارم پیش خودم ساعت تقریبا نزدیکای یه ربع به نه بود سریع یه دوش ۱۰ دیقه ای گرفتم و به سرعت جت لباسامو پوشیدم و موهامو درست کردم این ست تو خونیمو خیلی دوسش داشتم
آروم رفتم پایین روی میز نشستم صدای ساعت که مثل ناقوس مرگ طنین انداز سالن بود نشون میداد ساعت نه شده اجوما غذا ها رو میخواست بیاره که گفتم صبر کنه تا جونگ کوکم بیاد ساعت نه و ربع بود واقعا من آدم وقت شناسی بودم ولی اون توله خرگوش توی دایره الغاتش کلمه ای به اسم وقت و وقت شناس بودن نبود یکم عصبانی شدم اردم رفتم به سمت اتاقش در زدم ولی کسی جواب نداد درو بار کردم اوه چه با سلیقه اتاقشو چیده خوشم اومد هی صدا میزدم جونگ کوک جونگ کوک انگاری نبود یکم نزدیک تر که رفتم دیدم توی حموم رفتم داخل حموم پسره ی کل شق توی وان خوابش برده هوففففف خدایییااااا
رفتن نزدیک و سعی کردم آروم صداش بزنم
تهیونگ : جونگ کوک ..... کوکییی.....بچه خرگوش
کوک : هوممم مامان بزار بخوابم ترو خدا یه دیقه دیگه
خندم گفته بود وای
هرچی صداش میزدم که جواب ندادن که دیدم فایده نداره دوش حموم رو از توی جاش کشیدم بیرون و شیرو باز کردم و گرفتم روی سرش سعی کردم سرد نباشه تا بهش شک وارد نشه ولی انگار تا آب گرم به صورتش خورد چشماشو وارد و با دیدن من داد کشید
کوک: ااااااا تو اینجا چیکار میکنی برد بیرون
تهیونگ : ساعت نه و نیمه از وفت شام نیم ساعت گذاشت آقای وقت شناس سریع حمومتو بکن و بیا بیرون که از زمان شام خیلی گذشته و رفتم بیرون
از زبان ادمین
جونگ کوک حسابی حرصش گرفته بود پس حمومشو تا ساعت ۱۰ کشید و بعد رفت پایین حسابی تهیونگ و اذیت کرده بود و راضی بود
تهیونگ : هوف از دست تو بیا دیگه مگه شاباش میخوای
جونگ کوک: باشه اومدم و جونگ کوک نشست سر میز شام اجوما غدا ها رو به کمک خدمتکارا آورد و گذاشت سر میز و تعظیم کرد و رفت
و پسرا مشغول شدن جون کوک فقط یکمی برنج و کیمچی سرخ شده برداشت خیلی داشروایه پسرا تنگ شده بود به لحظه ناخواسته بغض کرد
تهیونگ : جونگ کوک خوبی !
جونگ کوک : نه دلم واست
ه هوپی و چیمی تنگ شده .
تهیونگ : خب فردا میتونی بعد از دانشگاه بیاریسون عمارت
جونگ کوک : واقعا
تهیونگ : اهوم حالا غذا تو بخور
جونگ کوک سه چهار تا قاشق خوردواقعا نمیتونست بیشتر بخوره العان فقط به خواب احتیاج داشت فقط خواب
پس از اجوما تشکر کرد مسواک زد و رفت لالا
۸.۶k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.