الکس : سلام ام
الکس : سلام ام
نفس : ها چیه چرا داری یه جوری نگاه میکنی
الکس : هیچی
جیمین: من خوابم میاد خداحافظ
نفس : منم
نورا : منم
همه : منم
رفتن خوابیدم
نفس
خوابم نمی برد یه سری به موچیم بزنم ارو پاورچین پاورچین
رفتم تو دم اتاق جیمین در زدم
جیمین : بیا تو
رفتم تو
جیمین : توی نفس
نفس : آره
ارسلان
تشنم شد رفتم آب بخورم دیدم در اتاق نفس بازه هیچ کس توش نیس کجا رفته این دختر یکم جلو تر رفتم لامپ اتاق جیمین روشن بود یه نگاهی کردم دیدم نفس کنار جیمین رفتم تو
ارسلان : نفس تو اینجا چی کار مکنی ؟
نفس : من... م چیزه آمدم کتابمو به جیمین ببدم
جیمین: ااره
ارسلان : باشه
نفس
تندی فلنگ رو بسدم در رفتم
صبح بیدار شدم رفتم حموم موهامو داشتم خوشک مکردم که یاد دیشب افتادم لبخندی زدم
لباسمو پوشیدم ( عکسشو میزارم ) رفتم بیرون همه داشتن صبحونه میخردن رفتم کفشام پوشیدم رفتم اداره که از چپ راست کار سرم ریخت
۵ ساعت بعد
کمرم درد میکرد رفتم یه آب بخورم جیمین تو راه رو دیدم چه جذاب
جیمین : سلام نفس خوبی
نفس : آره خوبم
جیمین : بیا باهم بریم یه ایس پک بخوریم
نفس : آره چرا که نه
داشتیم حرف میزدیم بعد خیلی دیگه صمیمی شدیم بستنی هم داشتیم میخوردیم
الکس و کوک
الکس : نظرت چیه یه شیر موزی چیزی بخوریم
کوک : هستم
الکس : داشتیم کیک رو میگرفتم که جیمین و نفس رو دیدم
کوک : اونارو
الکس : هیس آروم میفهمن
رفتیم پیشه بچه ها
الکس : نفس و جیمین قرار میزارن
نورا : جان چیگفتی
اعضا : واو
تهیونگ: تا حالا دقت نکرده بودم چقدر به هم میان
ارسلان : بچه ها عادی باشین دارن میان
( حصلهه ندارم بنویسم)
۱ ساعت بعد
نفس : سومی اطلاعاتی که میخواستم
سومی : بله الان میگم
خب اون مرده اسمش چکسون هست ۲۳ سالشه ۲ تا داداشه دیگه هم داره همشون خلاف کارن باباش یه هرزه خونه داره
از تو بار ها دخترها رو جمع میکنه میاره تو هرزه خونش زنش ۳سالی میشه که طلاق گرفته تو آمریکا زندگی میکنه تو یکی از بهترین دانشگاه های ایتالیا فارق تحصیل شده
نفس : خب اون دختره چی
سومی : دختر اسمش لارا هست تک فرزنده از بچه گی دزدی مکرده وقتی ۱۷ سالش بوده رفته زندان باباش مرده مامانش رفته ژاپن الانم ۴تا بچه داره از کلاس ششم هم ترک تحصیل کرده
نفس : آهان
رفتم تو آسانسور طبقه ۱۳ هم رو زدم تا رسیدم بهش رفتم تمرین های تیر اندازیمو کردم که یهو
نفس : ها چیه چرا داری یه جوری نگاه میکنی
الکس : هیچی
جیمین: من خوابم میاد خداحافظ
نفس : منم
نورا : منم
همه : منم
رفتن خوابیدم
نفس
خوابم نمی برد یه سری به موچیم بزنم ارو پاورچین پاورچین
رفتم تو دم اتاق جیمین در زدم
جیمین : بیا تو
رفتم تو
جیمین : توی نفس
نفس : آره
ارسلان
تشنم شد رفتم آب بخورم دیدم در اتاق نفس بازه هیچ کس توش نیس کجا رفته این دختر یکم جلو تر رفتم لامپ اتاق جیمین روشن بود یه نگاهی کردم دیدم نفس کنار جیمین رفتم تو
ارسلان : نفس تو اینجا چی کار مکنی ؟
نفس : من... م چیزه آمدم کتابمو به جیمین ببدم
جیمین: ااره
ارسلان : باشه
نفس
تندی فلنگ رو بسدم در رفتم
صبح بیدار شدم رفتم حموم موهامو داشتم خوشک مکردم که یاد دیشب افتادم لبخندی زدم
لباسمو پوشیدم ( عکسشو میزارم ) رفتم بیرون همه داشتن صبحونه میخردن رفتم کفشام پوشیدم رفتم اداره که از چپ راست کار سرم ریخت
۵ ساعت بعد
کمرم درد میکرد رفتم یه آب بخورم جیمین تو راه رو دیدم چه جذاب
جیمین : سلام نفس خوبی
نفس : آره خوبم
جیمین : بیا باهم بریم یه ایس پک بخوریم
نفس : آره چرا که نه
داشتیم حرف میزدیم بعد خیلی دیگه صمیمی شدیم بستنی هم داشتیم میخوردیم
الکس و کوک
الکس : نظرت چیه یه شیر موزی چیزی بخوریم
کوک : هستم
الکس : داشتیم کیک رو میگرفتم که جیمین و نفس رو دیدم
کوک : اونارو
الکس : هیس آروم میفهمن
رفتیم پیشه بچه ها
الکس : نفس و جیمین قرار میزارن
نورا : جان چیگفتی
اعضا : واو
تهیونگ: تا حالا دقت نکرده بودم چقدر به هم میان
ارسلان : بچه ها عادی باشین دارن میان
( حصلهه ندارم بنویسم)
۱ ساعت بعد
نفس : سومی اطلاعاتی که میخواستم
سومی : بله الان میگم
خب اون مرده اسمش چکسون هست ۲۳ سالشه ۲ تا داداشه دیگه هم داره همشون خلاف کارن باباش یه هرزه خونه داره
از تو بار ها دخترها رو جمع میکنه میاره تو هرزه خونش زنش ۳سالی میشه که طلاق گرفته تو آمریکا زندگی میکنه تو یکی از بهترین دانشگاه های ایتالیا فارق تحصیل شده
نفس : خب اون دختره چی
سومی : دختر اسمش لارا هست تک فرزنده از بچه گی دزدی مکرده وقتی ۱۷ سالش بوده رفته زندان باباش مرده مامانش رفته ژاپن الانم ۴تا بچه داره از کلاس ششم هم ترک تحصیل کرده
نفس : آهان
رفتم تو آسانسور طبقه ۱۳ هم رو زدم تا رسیدم بهش رفتم تمرین های تیر اندازیمو کردم که یهو
۳.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.