●TAEHYUNG●
لب دریا قدم میزد...
نسیم خنکی میوزید؛
اما برای اون مهم نبود ، چون دخترکش کنارش نبود.. دخترک قصه ما به پسرک خیانت کرده بود :(
تهیونگ: هانآ ، قلبمن ، کجایی تو؟
با لبی خشک و قلبی غمگین این حرفارو میزد..
تهیونگ: کافی نبودم؟ چرا ترکم کردی؟ نمیگی بدون تو نابود میشم عسلم؟
دیگه نتونست...دیگه نتونست خودشو نگهداره و اشک هاش جاری شد..
تهیونگ: من...من نمیتونم فراموشت کنم....بگو این یه دروغه و تو میخوای با من شوخی کنی
جلوتر رفت...رفت توی آب...
همش جلوتر میرفت... تا آب رسید به گردنش...
تهیونگ: دیگه..دیگه دلیلی برای زندگی کردن ندارم ، دلیل زندگی کردنم از پیشم رفته
تا خواست بره زیر آب و کارشو تموم کنه؛ صدایی متوقفش کرد!
هانآ: تهیونگیییییی
دخترک با فریاد اسم پسرک را صدا زد و دوید پیش آن..
اما هنوز با پسرک خیلی فاصله داشت..
تهیونگ: عسلم(لبخند تلخ) کجا بودی؟
هانآ: تهیونگ این کارو نکن خواهش میکنم ، منو ببخش لطفاا
اما..دیر بود.......پسرک رفت زیر آب و..خودش رو از این دنیای بیرحم راحت کرد:)
هانآ که تازه رسیده بود به دریا فریاد کشید: خرس عسلییی
دخترک تا شب همونجا گریه کرد..و در آخر....
هانآ: من بدون تو نمیتونم خرس عسلیم...دارم میام پیشت فقط یکم صبر کن(لبخند تلخ)
رفت زیر آب و اونهم کارش رو تموم کرد..
/پشیمانی فایده ندارد./
میدونم ری*دم به روم نیارید🌚
با فشار امتحانا بهتر از این نمیشه🗿🥲
حمایتتت گیلاسام🍒
نسیم خنکی میوزید؛
اما برای اون مهم نبود ، چون دخترکش کنارش نبود.. دخترک قصه ما به پسرک خیانت کرده بود :(
تهیونگ: هانآ ، قلبمن ، کجایی تو؟
با لبی خشک و قلبی غمگین این حرفارو میزد..
تهیونگ: کافی نبودم؟ چرا ترکم کردی؟ نمیگی بدون تو نابود میشم عسلم؟
دیگه نتونست...دیگه نتونست خودشو نگهداره و اشک هاش جاری شد..
تهیونگ: من...من نمیتونم فراموشت کنم....بگو این یه دروغه و تو میخوای با من شوخی کنی
جلوتر رفت...رفت توی آب...
همش جلوتر میرفت... تا آب رسید به گردنش...
تهیونگ: دیگه..دیگه دلیلی برای زندگی کردن ندارم ، دلیل زندگی کردنم از پیشم رفته
تا خواست بره زیر آب و کارشو تموم کنه؛ صدایی متوقفش کرد!
هانآ: تهیونگیییییی
دخترک با فریاد اسم پسرک را صدا زد و دوید پیش آن..
اما هنوز با پسرک خیلی فاصله داشت..
تهیونگ: عسلم(لبخند تلخ) کجا بودی؟
هانآ: تهیونگ این کارو نکن خواهش میکنم ، منو ببخش لطفاا
اما..دیر بود.......پسرک رفت زیر آب و..خودش رو از این دنیای بیرحم راحت کرد:)
هانآ که تازه رسیده بود به دریا فریاد کشید: خرس عسلییی
دخترک تا شب همونجا گریه کرد..و در آخر....
هانآ: من بدون تو نمیتونم خرس عسلیم...دارم میام پیشت فقط یکم صبر کن(لبخند تلخ)
رفت زیر آب و اونهم کارش رو تموم کرد..
/پشیمانی فایده ندارد./
میدونم ری*دم به روم نیارید🌚
با فشار امتحانا بهتر از این نمیشه🗿🥲
حمایتتت گیلاسام🍒
۴.۰k
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.