ماه و خورشید
پارت ۴۵
ته : اینو بده من ببرمش بزارمش تو اتاق
سگه رو دادم تهیونگ و تهیونگ بردش که اون دختره انارا و اونورا اومدن
اونورا: چرا ازش فاصله نمیگیری بهجای اینکه بیا خواهرمو بگیره تورو بغل کرد
کوک : چون مال خودمه من از شما بیشتر میشناسمش
چرخیردم سمت بچه ها که با حس اینکه یه چیز محکم خورد تو سرم چرخیدم اون دختره انارا با کفشش رد تو سرم
شیا : کوک از سرت داره خون میاد بریم اتاق درمان
ته : تا ثانیه ی دیگه اینا هم میفرستم " عصبی جدی ترسناک "
افتاد به جونشون و اول موهاشونو کوتاه کرد بعد وقتی منو شیا از کلاس اومدیم بیرون پرتشون کرد بیرون که باعث شد به پله ها برخورد کنن
رفتم اتاق درمان
پرستار : یه زخم سطحیه و هیچ اتفاقی برات نیوفتاده از این به بعد بیشتر مواظب باش
کوک : ممنونم
که تهیونگ اومد تو و بلندم کرد و بردم بیرون
م.آنارا : کی این بلا رو سر دخترم آورده " ترس داد "
پ.آنورا : خودم با دستای خودم نفلش میکنم
( اونورا و آنارا خواهر واقعی نیستن بعد مرگ پدر آنارا مادر آنارا با پدر اونورا که تازه از مادر اونورا جدا شده بود ازدواج کرد )
ته : من این کارو کردم مشکلتون چیه
پ.اونورا : چرا این بلا رو سر دخترای من آوردی
آنارا : موهاممممممممممم صورتم جییییییییییغغغغغغغغ " گریه داد "
م.آنارا : آدمای جذاب قلب ندارن چرا اینکارو کردی
ته : من ازدواج کردم و دخترای شما برای اینکه همسر من ازم دور بشه زدنش منم این کارو کردم
پ.اونورا : احمق به حق مسیح همسرت نابود بشه
شیا : سلام من شیام من چند ساله تهیونگ شی رو میشناسم اون شخصیت خیلی غیرتی ای داره و دخترای شما از هر روشی استفاده کردن تا اونو عاشق خودشون کنم ولی با شکست مواجه شدن
تمام مدت نگاهشون میکردم بغضم گرفته بود
پ.اونورا : حالا همسرت کیه که انقدر برات مهمه
منو نشونشون داد که یهو تغییر مد دادن
م.آنارا : برن بمیرن اخه این پسر به این کوچولویی و کیوتی این چه کاریه با هاش کردن آخه خاله سرت درد میکنه
کوک : ن....نه
پ.اونورا : این چه کاریه باهاش کردین احمقا حالا که به هرزه خونه فروختمتون میفهمید ....... تو که آسیب جدی این ندیدی
کوک : ن...نه پرستار بهم گفت زخم سطحیه
م.آنارا : الهی خاله قربونت بره من خودم این دوتا رو آدم میکنم
کوک : نمیخواد اونا رو تهیونگ به اندازه ی کافی زد
از دست تهیونگ پریدم پایین و رفتم باندو شونه و قیچی آوردم و نشستم رو به روی اونا و دور زخماشون باند بستم بعدشم موهاشونو شونه کردمو با قیچی مدلشون دادم
کوک : تمومه خب برید خودتونو ببینید
که دوباره تهیونگ بلندم کرد
رفتن خودشونو دیدن و با تعجب و ناراحتی برگشتن سمت من
کوک : خوب شد ؟
آنارا : آره واقعا مارو ببخشین که اذیتتون کردیم
کوک : .....
🌑🌕
ته : اینو بده من ببرمش بزارمش تو اتاق
سگه رو دادم تهیونگ و تهیونگ بردش که اون دختره انارا و اونورا اومدن
اونورا: چرا ازش فاصله نمیگیری بهجای اینکه بیا خواهرمو بگیره تورو بغل کرد
کوک : چون مال خودمه من از شما بیشتر میشناسمش
چرخیردم سمت بچه ها که با حس اینکه یه چیز محکم خورد تو سرم چرخیدم اون دختره انارا با کفشش رد تو سرم
شیا : کوک از سرت داره خون میاد بریم اتاق درمان
ته : تا ثانیه ی دیگه اینا هم میفرستم " عصبی جدی ترسناک "
افتاد به جونشون و اول موهاشونو کوتاه کرد بعد وقتی منو شیا از کلاس اومدیم بیرون پرتشون کرد بیرون که باعث شد به پله ها برخورد کنن
رفتم اتاق درمان
پرستار : یه زخم سطحیه و هیچ اتفاقی برات نیوفتاده از این به بعد بیشتر مواظب باش
کوک : ممنونم
که تهیونگ اومد تو و بلندم کرد و بردم بیرون
م.آنارا : کی این بلا رو سر دخترم آورده " ترس داد "
پ.آنورا : خودم با دستای خودم نفلش میکنم
( اونورا و آنارا خواهر واقعی نیستن بعد مرگ پدر آنارا مادر آنارا با پدر اونورا که تازه از مادر اونورا جدا شده بود ازدواج کرد )
ته : من این کارو کردم مشکلتون چیه
پ.اونورا : چرا این بلا رو سر دخترای من آوردی
آنارا : موهاممممممممممم صورتم جییییییییییغغغغغغغغ " گریه داد "
م.آنارا : آدمای جذاب قلب ندارن چرا اینکارو کردی
ته : من ازدواج کردم و دخترای شما برای اینکه همسر من ازم دور بشه زدنش منم این کارو کردم
پ.اونورا : احمق به حق مسیح همسرت نابود بشه
شیا : سلام من شیام من چند ساله تهیونگ شی رو میشناسم اون شخصیت خیلی غیرتی ای داره و دخترای شما از هر روشی استفاده کردن تا اونو عاشق خودشون کنم ولی با شکست مواجه شدن
تمام مدت نگاهشون میکردم بغضم گرفته بود
پ.اونورا : حالا همسرت کیه که انقدر برات مهمه
منو نشونشون داد که یهو تغییر مد دادن
م.آنارا : برن بمیرن اخه این پسر به این کوچولویی و کیوتی این چه کاریه با هاش کردن آخه خاله سرت درد میکنه
کوک : ن....نه
پ.اونورا : این چه کاریه باهاش کردین احمقا حالا که به هرزه خونه فروختمتون میفهمید ....... تو که آسیب جدی این ندیدی
کوک : ن...نه پرستار بهم گفت زخم سطحیه
م.آنارا : الهی خاله قربونت بره من خودم این دوتا رو آدم میکنم
کوک : نمیخواد اونا رو تهیونگ به اندازه ی کافی زد
از دست تهیونگ پریدم پایین و رفتم باندو شونه و قیچی آوردم و نشستم رو به روی اونا و دور زخماشون باند بستم بعدشم موهاشونو شونه کردمو با قیچی مدلشون دادم
کوک : تمومه خب برید خودتونو ببینید
که دوباره تهیونگ بلندم کرد
رفتن خودشونو دیدن و با تعجب و ناراحتی برگشتن سمت من
کوک : خوب شد ؟
آنارا : آره واقعا مارو ببخشین که اذیتتون کردیم
کوک : .....
🌑🌕
۴.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.