فیک تهیونگ (اعذاب عشق)پارت۴
فردا
از زبان ا/ت
بعده صبحونه رفتم شرکت که کارم رو شروع کنم همین که وارد اتاقم شدم جینا رو دیدم با دسته گل تو دستش.
لبخند زدم و رفتم سمتش و گفتم: خوش اومدی
گفت : ممنون دیشب چطور بود حال و هوای عمارت
نفس کلافه ای کشیدم و گفتم: حس میکنم از این به بعد زیاد با تهیونگ قراره سر و کله بزنم
جینا خندید و گفت : دختر نزنی مثل اون موقع ناقصش کنی .
با یادآوری اون خاطره خودمم شروع به خندیدن کردم
( فلش بک به ۵ سال پیش )
از زبان ا/ت
همه بچه ها دورمون جمع شده بودن گفتم : تهیونگ برای این دبیرستان میتونی قلدری کنی ولی برای من نه
دستاش رو گذاشت توی جیبش و گفت : نه بابا مثبت اگر برات قلدری کنم چیکار میکنی موش کوچولو
با زانوم زدم تو شکمش و گفتم : حالا موش کیه زرافه
صاف وایستاد گفت : پشیمون میشی
بازم میخواستم بزنم که جینا اومد و با زور کشیدم عقب
( زمان حال )
از زبان ا/ت
گفتم : جینا چیزی میخوری بگم بیارن
گفت : نه فقط اومدم ببینمت و آرزوی موفقیت برات بکنم امیدوارم قاتل خواهرت رو زود پیدا کنی
یکم مکث کرد و گفت: راستش من خیلی نگرانتم مراقب خودت باش اگر جایی گیر افتادی به منو جونگ هیون خبر بده بیام کمک میتونی روی ما حساب کنی
گفتم : ممنونم که همیشه پیشمی..
در همین حین در باز شد یه دختر اومد داخل..
یکم که دقت کردم این همون دختر عموی تهیونگه میسا این دختر و مادرش باعث اعذاب خواهرم بودن
از پشت میزم بلند شدم که لبخنده احمقانه ای بهم زد و گفت : به به ا/ت خوش اومدی به میدون
منظورش چیه ؟ جینا بهم نگاه کرد که گفتم : جینا میشه بری بیرون
جینا گفت : البته من دیگه برم فعلا ، جینا رفت از پشت میزم رفتم بیرون میسا اومد جلوم وایستاد و دست به سینه گفت: جادوگر بازم پیدات شد ؟
گفتم : من جادوگر نیستم بهتره این لقب رو به مادرت بدی نه من
خندید و گفت : من میدونم چرا برگشتی... بخاطر خواهرت نه.. خیلی دوست داری بفهمی کی قاتلشه..پس سعی کن اما مراقب جون خودت هم باش ، بلافاصله در رو باز کرد و رفت بیرون
زبونم بند اومده بود نمیتونستم چیزی بگم منظورش چیه چرا اینا رو بهم گفت...نکنه میدونه کاره کیه ؟
از زبان ا/ت
بعده صبحونه رفتم شرکت که کارم رو شروع کنم همین که وارد اتاقم شدم جینا رو دیدم با دسته گل تو دستش.
لبخند زدم و رفتم سمتش و گفتم: خوش اومدی
گفت : ممنون دیشب چطور بود حال و هوای عمارت
نفس کلافه ای کشیدم و گفتم: حس میکنم از این به بعد زیاد با تهیونگ قراره سر و کله بزنم
جینا خندید و گفت : دختر نزنی مثل اون موقع ناقصش کنی .
با یادآوری اون خاطره خودمم شروع به خندیدن کردم
( فلش بک به ۵ سال پیش )
از زبان ا/ت
همه بچه ها دورمون جمع شده بودن گفتم : تهیونگ برای این دبیرستان میتونی قلدری کنی ولی برای من نه
دستاش رو گذاشت توی جیبش و گفت : نه بابا مثبت اگر برات قلدری کنم چیکار میکنی موش کوچولو
با زانوم زدم تو شکمش و گفتم : حالا موش کیه زرافه
صاف وایستاد گفت : پشیمون میشی
بازم میخواستم بزنم که جینا اومد و با زور کشیدم عقب
( زمان حال )
از زبان ا/ت
گفتم : جینا چیزی میخوری بگم بیارن
گفت : نه فقط اومدم ببینمت و آرزوی موفقیت برات بکنم امیدوارم قاتل خواهرت رو زود پیدا کنی
یکم مکث کرد و گفت: راستش من خیلی نگرانتم مراقب خودت باش اگر جایی گیر افتادی به منو جونگ هیون خبر بده بیام کمک میتونی روی ما حساب کنی
گفتم : ممنونم که همیشه پیشمی..
در همین حین در باز شد یه دختر اومد داخل..
یکم که دقت کردم این همون دختر عموی تهیونگه میسا این دختر و مادرش باعث اعذاب خواهرم بودن
از پشت میزم بلند شدم که لبخنده احمقانه ای بهم زد و گفت : به به ا/ت خوش اومدی به میدون
منظورش چیه ؟ جینا بهم نگاه کرد که گفتم : جینا میشه بری بیرون
جینا گفت : البته من دیگه برم فعلا ، جینا رفت از پشت میزم رفتم بیرون میسا اومد جلوم وایستاد و دست به سینه گفت: جادوگر بازم پیدات شد ؟
گفتم : من جادوگر نیستم بهتره این لقب رو به مادرت بدی نه من
خندید و گفت : من میدونم چرا برگشتی... بخاطر خواهرت نه.. خیلی دوست داری بفهمی کی قاتلشه..پس سعی کن اما مراقب جون خودت هم باش ، بلافاصله در رو باز کرد و رفت بیرون
زبونم بند اومده بود نمیتونستم چیزی بگم منظورش چیه چرا اینا رو بهم گفت...نکنه میدونه کاره کیه ؟
۱۰۷.۴k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.