در شعرم

در شعرم
به واژه‌ی چشمت که میرسم
مکث میکنم
می‌ایستم
ذکر می‌گویم
شکر میکنم
واژه واژه عشق را به امانت میگیرم و
بغض کنان
دلتنگی می‌بارم
حسرت می‌بارم
شعر می‌بارم...
شعر می‌بارم...
دیدگاه ها (۲)

گاهيهوس ميڪنمدر آغوشت حل شوم ...باهمه سرديت،هنوز همتو ِ لعنت...

امشب بیاد مخمل زلف نجیب توشب را چو گربه‌ای که بخوابد به دامن...

لذت عاشقے را آدم و حوا بردندنہ رقیبے بودنہ گذشتہ‌اے نہ حسودے...

تو همان بایدِ من هستیمثلا همیشه "باید" باشی"باید" دستانم دائ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط