فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁵²
ویو ا.ت
با جونگکوک حرف زدیم بعد که تموم شد
رفتم خوابیدم با اینگه خوابم نمیبرد اما تمام سعیمو کردم تا بخوابم تا صبح برای گردش انرژی کافی داشته باشم
بعد کلی تلاش بلخره خوابم برد
فردا صبح
ویو ا.ت
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم دخترا هم داشتند از جاشون بلند میشدن
رفتم دستشویی لباسمو پوشیدم یه آرایش ملایم کردم موهامو درست کردم
دخترا هم آماده شده بودن
بهد باهم رفتیم بیرون تا ساعت۱۰ نیم شب داشتیم بیرون خوشمیگذروندیم خیل خوش گذشت
آنقدر خوب بود که هیچ کدوممون دلمون نمی خواست بریم خوابگاه ولی دیگه رفتیم
خیل خوش گذشت خیل زیاد
بعد یه ربع رسیدیم خوابگاه رفتم لنوسمو عوض کردم صورتمو شستم
خیلی خسته شدیه بودیم همون موقع رفتیم روی تختماون و چراغ ها رو خاموش کردیم
رفتم سرع گوشم که دیدم ۳۴ تا تماس بی پاسخ از جونگکوک دارم یه۳تا تماس بی پاسخ از مامانم. جونگکوک حتی بهم۲۲تا پیام داده بود معلوم بود که خیلی از دستم اعصابی بود توی پیامش گفته بود...
_ا.ت کدوم گوری رفتی
_چرا هی چی بهت زنگ میزنم جواب نمیدی
_ا.ت همین الان جوابمو بده
_ا.ت کجایی هااااااا
_ا.ت داری چیکار میکنی اونجا
_ا.ت کجایی
.....
ویو ا.ت
معلومه جونگکوک خیلی عصبانیه
بهش پیام دادم
+جونگکوک من بیرون بودم گوشیمو خاموش کرده بودم برا همین نفهمیدم کی پیام دادی
حالا کاری داشتی؟
_کاری داشتم؟ا.ت تو امروز کجا رفتی هاااا باید جواب منو میدادی
+خب خیلی بهم آمروز خوش گذشت الانم همه خوابند منم میخواستم بخوابم که دیدم زنگ زدی الان نمی تونم زنگ بزنم برا همین به مامان بگو فردا زنگ میزنم باشه؟
_باشه بابا برو اما فردا باید همه چی رو بهم بگی اما قبل اینکه بری بگو ببینم چند نفر پسر دیدی؟
+جونگکوک خیلی خسته ام فردا میگمبعدشم چند تا پسر دیدم چه ربطی داره؟
_مگه با چند تا پسر آشنا شدی؟
+جونگکوک کاری نداری خدافظ
_خدافظ
ویو جونگکوک
خیلی از دست ا.ت عصبانی بودم از صبح تا حالا هر چقدر بهش زنگ زدم جواب نداد
ولی گفت خست اس برا همین صبح باید همه چیزو برام بگه رفتم به مامانم گفتم حالش خوبه بعد رفیتم غذا خوردیم رفتیمخوابیدیم
part⁵²
ویو ا.ت
با جونگکوک حرف زدیم بعد که تموم شد
رفتم خوابیدم با اینگه خوابم نمیبرد اما تمام سعیمو کردم تا بخوابم تا صبح برای گردش انرژی کافی داشته باشم
بعد کلی تلاش بلخره خوابم برد
فردا صبح
ویو ا.ت
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم دخترا هم داشتند از جاشون بلند میشدن
رفتم دستشویی لباسمو پوشیدم یه آرایش ملایم کردم موهامو درست کردم
دخترا هم آماده شده بودن
بهد باهم رفتیم بیرون تا ساعت۱۰ نیم شب داشتیم بیرون خوشمیگذروندیم خیل خوش گذشت
آنقدر خوب بود که هیچ کدوممون دلمون نمی خواست بریم خوابگاه ولی دیگه رفتیم
خیل خوش گذشت خیل زیاد
بعد یه ربع رسیدیم خوابگاه رفتم لنوسمو عوض کردم صورتمو شستم
خیلی خسته شدیه بودیم همون موقع رفتیم روی تختماون و چراغ ها رو خاموش کردیم
رفتم سرع گوشم که دیدم ۳۴ تا تماس بی پاسخ از جونگکوک دارم یه۳تا تماس بی پاسخ از مامانم. جونگکوک حتی بهم۲۲تا پیام داده بود معلوم بود که خیلی از دستم اعصابی بود توی پیامش گفته بود...
_ا.ت کدوم گوری رفتی
_چرا هی چی بهت زنگ میزنم جواب نمیدی
_ا.ت همین الان جوابمو بده
_ا.ت کجایی هااااااا
_ا.ت داری چیکار میکنی اونجا
_ا.ت کجایی
.....
ویو ا.ت
معلومه جونگکوک خیلی عصبانیه
بهش پیام دادم
+جونگکوک من بیرون بودم گوشیمو خاموش کرده بودم برا همین نفهمیدم کی پیام دادی
حالا کاری داشتی؟
_کاری داشتم؟ا.ت تو امروز کجا رفتی هاااا باید جواب منو میدادی
+خب خیلی بهم آمروز خوش گذشت الانم همه خوابند منم میخواستم بخوابم که دیدم زنگ زدی الان نمی تونم زنگ بزنم برا همین به مامان بگو فردا زنگ میزنم باشه؟
_باشه بابا برو اما فردا باید همه چی رو بهم بگی اما قبل اینکه بری بگو ببینم چند نفر پسر دیدی؟
+جونگکوک خیلی خسته ام فردا میگمبعدشم چند تا پسر دیدم چه ربطی داره؟
_مگه با چند تا پسر آشنا شدی؟
+جونگکوک کاری نداری خدافظ
_خدافظ
ویو جونگکوک
خیلی از دست ا.ت عصبانی بودم از صبح تا حالا هر چقدر بهش زنگ زدم جواب نداد
ولی گفت خست اس برا همین صبح باید همه چیزو برام بگه رفتم به مامانم گفتم حالش خوبه بعد رفیتم غذا خوردیم رفتیمخوابیدیم
۵.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.