♥
سلاممم خوبینننن من امدم بچها اولین بارمه اگه بده به بزرگیه خودتون ببخشید🙄🫂
معرفی فیک:
سلام من ا/ت هستم
سن: ۲۴
خانواده:(پدر مادرش از یه مسافرت از دست داد)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🍡👱🏼♀️
سلام
من کیم تهیونگ هستم
سن: ۲۸
خانواده: یک دختر(همسرشون ازدست دادن)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤🌹
بورا:(بچه تهیونگ)
سن:۵ سال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💖✨
یونا: دوست صمیمی ا/ت
سن: ۲۵
وضع مالی خوب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤️🔥🫂
بریم برا داستان:
از زبان ا/ت
از خواب پریدم ساعت دیدم ۸ بود یک ساعت دیگه باید برم سرکار
دست صورتم شستم رفتم برا کارام از وقتی پدر مادرم مردن خونه را فروختم و یک خونه کوچیک گرفتم با وسایل نو
البته میرم سرکار تویه رستوران کار میکنم ولی بزودی قراره کارم را عوض کنم.
...................................
اییییی خدا یادم رفت به یونا زنگ بزنم (دوست صمیمی ا/ت)
بهش قول داده بودم باهاش برم بیرون ای خداااا
بوق بوق ......
الو یونا؟
(علامت یونا+ علامت ا/ت_)
+چته دختر این موقع زنگ زدی چیزی شده؟
_ نه بابا میخواستم بگم که یادته گفتی بریم بیرون؟
+اره
-میگم من نمیتونم بیام میخوام دنبال کار جدید بگردم ببخشید (باحالت ناراحتی)
+خو اشکالی نداره یه روز دیگه میریم پنجشنبه خوبه؟
_رفیق خودمیییییی اره اوکیه
+باش پس بای
_بایییی
از زبان ا/ت
خوب لباسام پوشیدم (عکسش میزارم) راه افتادم برم براخونه چیز میز بخرم تاچشمم خورد به یه اگهی پرستاری بچه پول خوبی هم داشت منم قبلن تواین شغل بودم خیلی خوشحال شدم
برا همین زود زنگ زدم یه خانمی برداشت
الو...
اجوما: سلام بفرماید
ا/ت: سلام اجوما برای اگهی زنگ زدم
اجوما: اهان دخترم فردا میتونی بیای سرکار اونجا باهم حرف میزنیم ادرس برات میدم
ا/ت: باشه ممنونم
اخجونم ولی چرا انقدر زود قبول کرد؟ هرچی وللش
فردا صبح:
از زبان ا/ت
از زنگ گوشیش بیدار شدم رفتم کارام کردم
ساعت 10 باید میرفتم برا کار یعنی یک ساعت دیگه رفتم یه صبحونه کوچیک خوردم که ساعت 9:30 بود رفتم یه دوش گرفتم و لباسم پوشیدم(عکسش میزارم)
ادرس دیدم راه دور بود براهمین اسنپ گرفتم راه افتادم
تارسیدم زنگ زدم که یهو................
💜ــــــــــــــــــــــ های ــــــــــــــــــ💜
شرایط:
10لایک
۳تا دنبال کننده
همین لایک فراموش نشه بایــــــــــی💋
معرفی فیک:
سلام من ا/ت هستم
سن: ۲۴
خانواده:(پدر مادرش از یه مسافرت از دست داد)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🍡👱🏼♀️
سلام
من کیم تهیونگ هستم
سن: ۲۸
خانواده: یک دختر(همسرشون ازدست دادن)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤🌹
بورا:(بچه تهیونگ)
سن:۵ سال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💖✨
یونا: دوست صمیمی ا/ت
سن: ۲۵
وضع مالی خوب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤️🔥🫂
بریم برا داستان:
از زبان ا/ت
از خواب پریدم ساعت دیدم ۸ بود یک ساعت دیگه باید برم سرکار
دست صورتم شستم رفتم برا کارام از وقتی پدر مادرم مردن خونه را فروختم و یک خونه کوچیک گرفتم با وسایل نو
البته میرم سرکار تویه رستوران کار میکنم ولی بزودی قراره کارم را عوض کنم.
...................................
اییییی خدا یادم رفت به یونا زنگ بزنم (دوست صمیمی ا/ت)
بهش قول داده بودم باهاش برم بیرون ای خداااا
بوق بوق ......
الو یونا؟
(علامت یونا+ علامت ا/ت_)
+چته دختر این موقع زنگ زدی چیزی شده؟
_ نه بابا میخواستم بگم که یادته گفتی بریم بیرون؟
+اره
-میگم من نمیتونم بیام میخوام دنبال کار جدید بگردم ببخشید (باحالت ناراحتی)
+خو اشکالی نداره یه روز دیگه میریم پنجشنبه خوبه؟
_رفیق خودمیییییی اره اوکیه
+باش پس بای
_بایییی
از زبان ا/ت
خوب لباسام پوشیدم (عکسش میزارم) راه افتادم برم براخونه چیز میز بخرم تاچشمم خورد به یه اگهی پرستاری بچه پول خوبی هم داشت منم قبلن تواین شغل بودم خیلی خوشحال شدم
برا همین زود زنگ زدم یه خانمی برداشت
الو...
اجوما: سلام بفرماید
ا/ت: سلام اجوما برای اگهی زنگ زدم
اجوما: اهان دخترم فردا میتونی بیای سرکار اونجا باهم حرف میزنیم ادرس برات میدم
ا/ت: باشه ممنونم
اخجونم ولی چرا انقدر زود قبول کرد؟ هرچی وللش
فردا صبح:
از زبان ا/ت
از زنگ گوشیش بیدار شدم رفتم کارام کردم
ساعت 10 باید میرفتم برا کار یعنی یک ساعت دیگه رفتم یه صبحونه کوچیک خوردم که ساعت 9:30 بود رفتم یه دوش گرفتم و لباسم پوشیدم(عکسش میزارم)
ادرس دیدم راه دور بود براهمین اسنپ گرفتم راه افتادم
تارسیدم زنگ زدم که یهو................
💜ــــــــــــــــــــــ های ــــــــــــــــــ💜
شرایط:
10لایک
۳تا دنبال کننده
همین لایک فراموش نشه بایــــــــــی💋
۱۰.۴k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.