رمان قبلیو ول کردم این رمانو گذاشتم
قلب سنگی
#دیانا
از خواب بیدار شدم...!
از رو تختم پاشدم..)
مثل همیشه...!
سرم گیج میرفت !:)
سیاهی سیاهی:)
ولی نمی زاشتم از حال برم
من قویم..!
با اینکه فکر محراب....
از سرم بیرون نمیرفت...!
ولی......
نیمی خواستم فک کنم...!
اروم اروم رفتم سمت دستشویی..
رفتم تو ابو باز کردم..!
دستمو پر اب کردم..!
پاشیدم به صورتم...!
امدم بیرون!:)
رفتم سمت اتاقم:)
لباس پوشیدم...!
میرفتم سر کار :)
وعض مالی مون خوب بود..
ولی رو پای خودم وایسادم..
نمی خواستم از کسی چیزی بگیرم..
از مامانو بابام خداحافظی کردم..
زدم بیرون..!
اسنپ گرفتم رفتم کافم..!
رفتم تو امرو با استخدام میمدن:)
#دیانا
از خواب بیدار شدم...!
از رو تختم پاشدم..)
مثل همیشه...!
سرم گیج میرفت !:)
سیاهی سیاهی:)
ولی نمی زاشتم از حال برم
من قویم..!
با اینکه فکر محراب....
از سرم بیرون نمیرفت...!
ولی......
نیمی خواستم فک کنم...!
اروم اروم رفتم سمت دستشویی..
رفتم تو ابو باز کردم..!
دستمو پر اب کردم..!
پاشیدم به صورتم...!
امدم بیرون!:)
رفتم سمت اتاقم:)
لباس پوشیدم...!
میرفتم سر کار :)
وعض مالی مون خوب بود..
ولی رو پای خودم وایسادم..
نمی خواستم از کسی چیزی بگیرم..
از مامانو بابام خداحافظی کردم..
زدم بیرون..!
اسنپ گرفتم رفتم کافم..!
رفتم تو امرو با استخدام میمدن:)
۵۶.۰k
۲۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.