مافیای مغرور من
⛓️🩸مافیای مغرور من🩸⛓️
⛓️🩸 پارت ۲۰🩸⛓️
حالا یجوری این زیبایی تو از بین ببرم که دیگه حتی تهیونگ هم باهات نمونه گفتم لیا: ببرینش تو انباری بندازین تا ی فکری در بارش بکنم
🩶ویو تهیونگ 🩶
رفتم پیش بچه ها با عصبانیت داشتم براشون تعریف میکردم که چیشد وقتی حرفام تموم شد کوک گفت کوک: خودمون برات جیا رو پیدا میکنیم نگران نباش جیمین: اون ز.نیکه جرعت نداره به جیا صدمه بزنه تهیونگ نگران نباش جین: بچه ها دست به کارشید از الان شروع کنیم به گشتن که زود تر قبل از اینکه اتفاقی براش بیفته پیداش کنیم باهم شروع کردیم به گشتن نامجون شروع کرد به حک کردن کسی که بهم اون پیام رو داد یعنی لیا جیمین و کوک با افرادشون رفتن برای گشتن شورا و جیهوب هم با خودشون بردن من داشتم مدیریت میکردم
✨️♥️پرش زمانی به ۳ روز بعد♥️✨️
نامجون : تهیونگ ردشون زدم سریع از جا پریدم گفتم تهیونگ: منتظر چی هستین زود باشین بریم کوک: ته ممکنه بفهمن که میدونیم کجان پس بهتره یواشکی بریم آروم باش تهیونگ : من چجوری آروم باشم نمیتونم وایسم بچه ها بعد کلی تلاش نتونستن قانعم کنن جین: به ج.هنم راه بیوفتید بریم نجات جیا راه افتادیم به مخفی گاه لیا
💗ویو جیا💗
وقتی به هوش اومدم دیدم توی جای تاریکم ی دختر اومد داخل و گفت لیا:پس به هوش اومدی س.لیطه منم اخم کردم گفتم جیا: شما کی باشی لیا: همونی که قراره بکشتت جیا: دست خر کوتاه س.گ کی باشی دیدم عصبی شد اومد ی سی.لی محکم زد بهم منم کم نیاوردم گفتم جیا : واییی ترسیدم لیا: دیگه داری حرسمو درمیاری میدم کتکت بزنن آدم شی جیا: گگگگگ لیا با حرس رفت بیرون دوتا مرد بزرگ اومدن تو و....ادامه دارد حمایت فراموش نشه ♥️
⛓️🩸 پارت ۲۰🩸⛓️
حالا یجوری این زیبایی تو از بین ببرم که دیگه حتی تهیونگ هم باهات نمونه گفتم لیا: ببرینش تو انباری بندازین تا ی فکری در بارش بکنم
🩶ویو تهیونگ 🩶
رفتم پیش بچه ها با عصبانیت داشتم براشون تعریف میکردم که چیشد وقتی حرفام تموم شد کوک گفت کوک: خودمون برات جیا رو پیدا میکنیم نگران نباش جیمین: اون ز.نیکه جرعت نداره به جیا صدمه بزنه تهیونگ نگران نباش جین: بچه ها دست به کارشید از الان شروع کنیم به گشتن که زود تر قبل از اینکه اتفاقی براش بیفته پیداش کنیم باهم شروع کردیم به گشتن نامجون شروع کرد به حک کردن کسی که بهم اون پیام رو داد یعنی لیا جیمین و کوک با افرادشون رفتن برای گشتن شورا و جیهوب هم با خودشون بردن من داشتم مدیریت میکردم
✨️♥️پرش زمانی به ۳ روز بعد♥️✨️
نامجون : تهیونگ ردشون زدم سریع از جا پریدم گفتم تهیونگ: منتظر چی هستین زود باشین بریم کوک: ته ممکنه بفهمن که میدونیم کجان پس بهتره یواشکی بریم آروم باش تهیونگ : من چجوری آروم باشم نمیتونم وایسم بچه ها بعد کلی تلاش نتونستن قانعم کنن جین: به ج.هنم راه بیوفتید بریم نجات جیا راه افتادیم به مخفی گاه لیا
💗ویو جیا💗
وقتی به هوش اومدم دیدم توی جای تاریکم ی دختر اومد داخل و گفت لیا:پس به هوش اومدی س.لیطه منم اخم کردم گفتم جیا: شما کی باشی لیا: همونی که قراره بکشتت جیا: دست خر کوتاه س.گ کی باشی دیدم عصبی شد اومد ی سی.لی محکم زد بهم منم کم نیاوردم گفتم جیا : واییی ترسیدم لیا: دیگه داری حرسمو درمیاری میدم کتکت بزنن آدم شی جیا: گگگگگ لیا با حرس رفت بیرون دوتا مرد بزرگ اومدن تو و....ادامه دارد حمایت فراموش نشه ♥️
۱۰.۹k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.