پارت۶۰۳
پارت۶۰۳
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_چرا؟
_/شوک برقیم وصل میشه همزمان با قفل کردن واسه امنیت بیشتر...
مبینا:خب یه سوال اون وقت الان چجوری اینو غیر فعال میکنیم دست بزنیم برق میگیردتمون که...
امیر:فعلا اون بمونه ...بعدا میگم...
ملیکا_/امیر کارت خیلی زشته...
_میدونم عزیزم ...
امیر ملیو ول کرد گوشی شو از جیبش دراورد گذاشت کنار گوشش...
_ ایلیا بیا تتو دخترارو بزن ...
_زود...پنج دقیقه ای اینجا باش...
قطع کرد...
_امیر بیا بیخیال شو تروخدا...
_بی حسی میزنه هیچی حس نمیکنی عزیزم چرا اینجوری میکنی اخه...
امیر ملیو بغل کرد...سعی میکرد ارومش کنه...پسره سر پنج دقیقه اومد وسایلشو باز کرد ملی محکم گردن امیرو چسبیده بود...
مبینا:ملی بیچاره رو خفه کردی ...وایسا من اول میزنم ببین درد نداره...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_چرا؟
_/شوک برقیم وصل میشه همزمان با قفل کردن واسه امنیت بیشتر...
مبینا:خب یه سوال اون وقت الان چجوری اینو غیر فعال میکنیم دست بزنیم برق میگیردتمون که...
امیر:فعلا اون بمونه ...بعدا میگم...
ملیکا_/امیر کارت خیلی زشته...
_میدونم عزیزم ...
امیر ملیو ول کرد گوشی شو از جیبش دراورد گذاشت کنار گوشش...
_ ایلیا بیا تتو دخترارو بزن ...
_زود...پنج دقیقه ای اینجا باش...
قطع کرد...
_امیر بیا بیخیال شو تروخدا...
_بی حسی میزنه هیچی حس نمیکنی عزیزم چرا اینجوری میکنی اخه...
امیر ملیو بغل کرد...سعی میکرد ارومش کنه...پسره سر پنج دقیقه اومد وسایلشو باز کرد ملی محکم گردن امیرو چسبیده بود...
مبینا:ملی بیچاره رو خفه کردی ...وایسا من اول میزنم ببین درد نداره...
۳.۵k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.