* * زندگی متفاوت
🐾پارت 20
#leoreza
با اعصاب خورد کنی از خونه زدم بیرون دختره ی بی عقل (نگو به بچم اقاعه لئو گناه داله 😢😂)
سوار ماشین ائودی مشکیم شدم فک کردی من تهدیدم عمل نمیکنم کور خوندی هنو منو نشناختی نه اعصبانیتم و رو پدال گاز خالی میکردم
جلو عمارت سیاوش وایستادم با بادیگاردام که قبلش هماهنگ کرده بودم وارد شدم پوزخنده ای زدم اخ سیاوش
فک کردی من نمیفهم داشتی کلک میزی هعی
با اعصبانیت وارد خونش شدم اسلحه ام از پشتم برداشتم
تو سالن نشسته بود اسلحه رو به سمتش گرفتم رفتم جلو
رضا:اخ سیاوش فک کردی نمیفهم ساشگول ( ای وای بچم چقد تو این پارت بی ادب شدهه چی بگم😂😂)
سیاوش به ته ته پته افتاد
رضا:خوبه چیزی نداری بگی
سیاوش:مم...ن مم فقط..
صدای تیر کل خونه برداشتم برگشتم سمته ارسلان که اونم باهامون اومده بود سیس همیشگیم گرفتم
رضا:باز میخواست زر اضاعی بزنه (من عاشق سیس ات بچه😂😂 خیلی پارازیت میدما😅)
ارسلان:دقیقن بریم
رضا:بریم
اسلحه ام با دستمال تمیز کردم گذاشتم پشت کمرم از عمارت سیاوش زدم بیرون سوار ماشین شدم ساعت 8 بود ارسلان رفت عمارت تو خونه پیشه دیا
منم راه افتادم برم حساب پانیذ برسم فک کرده بیخیالش میشم نچ نچ
بعد 30مین رسیدیم اخ قرار کلی زجر بکشی وارد اپارتمان شدم لابی رو رد کردم
رفتم سمته اسانسور سوار شدم
طبقه 20 زدم
این اپارتمان واسه خودم بود چون خیلی زیاد تو کشور پاریس اهمیت داده میشد و مشهور بود پانیذ اوردم اینجا تا مهراب
اصن ذهنشم نرسه
انگار بیخیال نبود اقا مهراب باید گوش مالیش میدادم
با وایستادن اسانسور به خودم اومدم از اسانسور زدم بیرون به سمت خونه ای که پلاکش 287 بود رفتم کلید انداختم وارد شدم درو بستم
چراغا خاموش بود دیگه به طبقه ی بالا نرفتم لم دادم رو کاناپه چون دقایقی به خدمتش میرسم
همونجا رو کاناپه خوابم برد
.............................................................
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم گوشیو از تو جیب شلوار دراوردم ارسلان بود ریجکتش کردم
و بعدش بهش پی ام دادم که نمیام
منتظر جواب نموندم ساعت 10 شب بود به سمت پله ها رفتم همونجور میرفتم به سمت اتاقش لب زدم
رضا:خانوم کوچولو اماده باش دارم میام به سمتتت (داد)
درو با کلید وا کردم وارد شدم خبری ازش تو اتاق نبود در دستشویی وا بود انگار اونجا بود رفتم داخل ولی نبود به سمت حموم رفتم
رضا:اخ خانوم کوچولو چرا از حموم شروع کنیم من میخواستم از تخت شروع کنیم نه حموم ولی حموم خوبه
در حموم وا کردم با صحنه ای که دیدم مغزم قفل کرده بود.........
ما که میدونیم چی دیدی ولی واکنشت خیلی دوص لئو جون😂
کیا تا صبح بیدارن تا پارت بدم هوممم اعلام حضور کنین
#leoreza
با اعصاب خورد کنی از خونه زدم بیرون دختره ی بی عقل (نگو به بچم اقاعه لئو گناه داله 😢😂)
سوار ماشین ائودی مشکیم شدم فک کردی من تهدیدم عمل نمیکنم کور خوندی هنو منو نشناختی نه اعصبانیتم و رو پدال گاز خالی میکردم
جلو عمارت سیاوش وایستادم با بادیگاردام که قبلش هماهنگ کرده بودم وارد شدم پوزخنده ای زدم اخ سیاوش
فک کردی من نمیفهم داشتی کلک میزی هعی
با اعصبانیت وارد خونش شدم اسلحه ام از پشتم برداشتم
تو سالن نشسته بود اسلحه رو به سمتش گرفتم رفتم جلو
رضا:اخ سیاوش فک کردی نمیفهم ساشگول ( ای وای بچم چقد تو این پارت بی ادب شدهه چی بگم😂😂)
سیاوش به ته ته پته افتاد
رضا:خوبه چیزی نداری بگی
سیاوش:مم...ن مم فقط..
صدای تیر کل خونه برداشتم برگشتم سمته ارسلان که اونم باهامون اومده بود سیس همیشگیم گرفتم
رضا:باز میخواست زر اضاعی بزنه (من عاشق سیس ات بچه😂😂 خیلی پارازیت میدما😅)
ارسلان:دقیقن بریم
رضا:بریم
اسلحه ام با دستمال تمیز کردم گذاشتم پشت کمرم از عمارت سیاوش زدم بیرون سوار ماشین شدم ساعت 8 بود ارسلان رفت عمارت تو خونه پیشه دیا
منم راه افتادم برم حساب پانیذ برسم فک کرده بیخیالش میشم نچ نچ
بعد 30مین رسیدیم اخ قرار کلی زجر بکشی وارد اپارتمان شدم لابی رو رد کردم
رفتم سمته اسانسور سوار شدم
طبقه 20 زدم
این اپارتمان واسه خودم بود چون خیلی زیاد تو کشور پاریس اهمیت داده میشد و مشهور بود پانیذ اوردم اینجا تا مهراب
اصن ذهنشم نرسه
انگار بیخیال نبود اقا مهراب باید گوش مالیش میدادم
با وایستادن اسانسور به خودم اومدم از اسانسور زدم بیرون به سمت خونه ای که پلاکش 287 بود رفتم کلید انداختم وارد شدم درو بستم
چراغا خاموش بود دیگه به طبقه ی بالا نرفتم لم دادم رو کاناپه چون دقایقی به خدمتش میرسم
همونجا رو کاناپه خوابم برد
.............................................................
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم گوشیو از تو جیب شلوار دراوردم ارسلان بود ریجکتش کردم
و بعدش بهش پی ام دادم که نمیام
منتظر جواب نموندم ساعت 10 شب بود به سمت پله ها رفتم همونجور میرفتم به سمت اتاقش لب زدم
رضا:خانوم کوچولو اماده باش دارم میام به سمتتت (داد)
درو با کلید وا کردم وارد شدم خبری ازش تو اتاق نبود در دستشویی وا بود انگار اونجا بود رفتم داخل ولی نبود به سمت حموم رفتم
رضا:اخ خانوم کوچولو چرا از حموم شروع کنیم من میخواستم از تخت شروع کنیم نه حموم ولی حموم خوبه
در حموم وا کردم با صحنه ای که دیدم مغزم قفل کرده بود.........
ما که میدونیم چی دیدی ولی واکنشت خیلی دوص لئو جون😂
کیا تا صبح بیدارن تا پارت بدم هوممم اعلام حضور کنین
۱۰.۱k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.