P:1
P:1
ات ویو: مثل روزای دیع از تخت نازنینم دل کندمو رفتم سرویس بهداشت و کارای لازمو انجام دادم در اومدم موهامو شونه کردم رفتم پایین صبحانه خوردم ک زنگ در خورد باز دیگ چی فرستادی جیمین شی پا شدم رفتم درو باز کردم و ی بسته بود پوفففف بازش کردم ی چیزی پرید تو صورتم
ات: جیغغغغ دلقک بود وای خدا لعنتت کنه جیمیننننن(جیغ) بسته رو انداختم بیرون و کلافگی دستمو روی موهام کشیدم پوففف هروز این کارو میکنع ولی من مانع نمیشم رفتی ب من خیانت کردی هه هروز هرچی ک فک کنین دم خونم ی بسته چیز میزارع ایمل هایی ک میفرستع بچه هایی ک عمدی توپ پرت میکنن یا میان کاغذ از طرف جیمین بهم میدن خسته شدم تا کی قرارع اینجوری بشع ولی من تسلیم نمیشم هرکاری میخوای بکن رفتم روی کاناپه نشستم و تلوزیونو روشن کردم ک صدای زنگ گوشی اومد بازش کردم نوشتع بود: های بیبی چطوری ترسوندمت ببخشید عسلم
وای چ پروووووو سکتم داد الان میگ ترسوندمت عسلم(اداشو در میارع) گوشی رو انداختم روی مبل و کیدرامای مورد علاقمو دیدم
وسطای فیلم بود ک مردع میخواس ببوسش یاااا ببوسش زود باششش
برقا رف* چی شد چراغ گوشیمو روشن کردم از ترس ریدع بودم ب خودم یادش بخیر جیمین بغلم کرد وای ات چیمیگی ولش کن اون ب ت خیانت کرد یکیو پشت پنجره دادم و سرمو قایم کردم توی زانو هام واییی اگ کار جیمین باشع میکشمششش درو زدم رفتم درو باز کردم ک سازمان برق کاری بود
برق کار: ببخشید خانم برقا رفته ممکنه تا نیم ساعته دیگ درست بشن تعظیمی کرد و رفت پوففف رفتم تو باغچه کنار خونم روی لبه ایستادم فق نیم ساعتع اینجوری بود
جیمین: پخخ
ات: جیخخخخخ روانی ترسیدم چ مرگتع
جیمین: زبون دراز شدیاااا بیب
ات: برو بابا من بیبی تو نیستم
جیمین: هستی
ات: نیستم توی برو اون هرزه ها بیبیت بشن ک یهو جیمین اومد از موهام گرفت: من میگم مست بودم میفهمی چرا باور نمیکنی(عربده) نباید عصبانیش میکردم ازم جدا شد
جیمین: ببخشید عسلم
ات: جیمین برو
جیمین: ات..
ات: جیمین گفتم برو( داد) جیمین با اعصبانیت رفت موهام درد گرفت یکم پشتشو مالوندم البتع بار اولش نیس همیشع همین کارو میکنع الان تقریبا ۹ ماهع ک از کات کردنمون میگذرع و جیمین ب خاطر این ک ترکش کردم راهی تیمارستان شد و هرشب یکیو میکشت ی روانی پر تمام معنا بود حتا پلیسا ازش میترسیدن و حتا اون بهشون دستور میداد حعی برقا اومدن رفتم داخل درو قفل کردم ب دست جیمین اطمینان ندارم رفتم بالا وار حموم شد و وان رو پر اب گرم کردم و ی اهنگ کلاسیک گذاشتم و رفتم داخل وان چشمامو بستم ی حس خوبی میداد چشمامو بستم و ب خواب عمیق رفتم...
شرطا:
لایک:۷
ات ویو: مثل روزای دیع از تخت نازنینم دل کندمو رفتم سرویس بهداشت و کارای لازمو انجام دادم در اومدم موهامو شونه کردم رفتم پایین صبحانه خوردم ک زنگ در خورد باز دیگ چی فرستادی جیمین شی پا شدم رفتم درو باز کردم و ی بسته بود پوفففف بازش کردم ی چیزی پرید تو صورتم
ات: جیغغغغ دلقک بود وای خدا لعنتت کنه جیمیننننن(جیغ) بسته رو انداختم بیرون و کلافگی دستمو روی موهام کشیدم پوففف هروز این کارو میکنع ولی من مانع نمیشم رفتی ب من خیانت کردی هه هروز هرچی ک فک کنین دم خونم ی بسته چیز میزارع ایمل هایی ک میفرستع بچه هایی ک عمدی توپ پرت میکنن یا میان کاغذ از طرف جیمین بهم میدن خسته شدم تا کی قرارع اینجوری بشع ولی من تسلیم نمیشم هرکاری میخوای بکن رفتم روی کاناپه نشستم و تلوزیونو روشن کردم ک صدای زنگ گوشی اومد بازش کردم نوشتع بود: های بیبی چطوری ترسوندمت ببخشید عسلم
وای چ پروووووو سکتم داد الان میگ ترسوندمت عسلم(اداشو در میارع) گوشی رو انداختم روی مبل و کیدرامای مورد علاقمو دیدم
وسطای فیلم بود ک مردع میخواس ببوسش یاااا ببوسش زود باششش
برقا رف* چی شد چراغ گوشیمو روشن کردم از ترس ریدع بودم ب خودم یادش بخیر جیمین بغلم کرد وای ات چیمیگی ولش کن اون ب ت خیانت کرد یکیو پشت پنجره دادم و سرمو قایم کردم توی زانو هام واییی اگ کار جیمین باشع میکشمششش درو زدم رفتم درو باز کردم ک سازمان برق کاری بود
برق کار: ببخشید خانم برقا رفته ممکنه تا نیم ساعته دیگ درست بشن تعظیمی کرد و رفت پوففف رفتم تو باغچه کنار خونم روی لبه ایستادم فق نیم ساعتع اینجوری بود
جیمین: پخخ
ات: جیخخخخخ روانی ترسیدم چ مرگتع
جیمین: زبون دراز شدیاااا بیب
ات: برو بابا من بیبی تو نیستم
جیمین: هستی
ات: نیستم توی برو اون هرزه ها بیبیت بشن ک یهو جیمین اومد از موهام گرفت: من میگم مست بودم میفهمی چرا باور نمیکنی(عربده) نباید عصبانیش میکردم ازم جدا شد
جیمین: ببخشید عسلم
ات: جیمین برو
جیمین: ات..
ات: جیمین گفتم برو( داد) جیمین با اعصبانیت رفت موهام درد گرفت یکم پشتشو مالوندم البتع بار اولش نیس همیشع همین کارو میکنع الان تقریبا ۹ ماهع ک از کات کردنمون میگذرع و جیمین ب خاطر این ک ترکش کردم راهی تیمارستان شد و هرشب یکیو میکشت ی روانی پر تمام معنا بود حتا پلیسا ازش میترسیدن و حتا اون بهشون دستور میداد حعی برقا اومدن رفتم داخل درو قفل کردم ب دست جیمین اطمینان ندارم رفتم بالا وار حموم شد و وان رو پر اب گرم کردم و ی اهنگ کلاسیک گذاشتم و رفتم داخل وان چشمامو بستم ی حس خوبی میداد چشمامو بستم و ب خواب عمیق رفتم...
شرطا:
لایک:۷
۷۰.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.