عشق یهویی

پارت ۲
رفتم خونه و رو مبل دراز کشیدم و به حرف کوک فک کردم : خب منم از کوک خوشم میاد اون خیلی باهم مهربون عه بهم گوش میده تو لحظات سخت زندگی ایم کنارم بود عه و خب منم ازش خوشم میاد ولی واسه رابطه؟ نمیدونم رابطه با دوستی خیلی فرق داره اگه بعد یه تایم همچی تموم شه دوستیمون دیگه مثل قبل نمیشه نمیدونم
تو همین فکرا بودم که چشام کم کم گرم شد و خوابم برد
پرش زمان صبح
ویو لونا
با صدای پیامک بیدار شدم و گوشی ایم رو برداشتم پیامک از کوک بود بازش کرد و خوندم و جوابش رو دادم
ویو کوک
از دیشب تو ابن فکر بودم که بهش پیام بدم یا نه صد بار رفتم تو صفحه چتمون تایپ کردم ( سلام . خوبی. بهش فک کردی؟) از روی پیام خوندم و بعد پاکش کردم نمبدونم پیام بدم ندم ولی تصمیمم روگرفتم و پیام دادم که کمتر از یه ثانیه سریع جواب داد
لونا = سلام. اره تو خوبی؟ .اره
کوک = مرسی. خب؟
ویو لونا
میدونم منظورش از خب اینکه جواب چیه ولی من واقعا نمیدونم قبل اینکه سین کنم فک کردم و بلخره تصمیم ام رو گرفتم.
لونا = خب امروز میای ببینمت دوست پسر عزیزم؟ 😂
کوک= 😂😂 معلومه که میام
لونا= پس میبینمت
بعد اف شدم و رفتم لباس پوشیدم
نظرتون؟
یه حمایتمون نشه؟