کلید عشق 🗝️❤️Part 1
کلید عشق 🗝️❤️Part 1
ا/ت:
بلاخره به هدفم نزدیک شدم به یکی از بزرگترین آرزوهام رسیدم تونستم بورسیه بگیرم و برم کره
من یکی از ممتاز ترین و بهترین دانش آموزانه دانشگاه بودم ، به جرأت میگم درسم عالی بود و همیشه نمره هام ۲۰ میشد. من از خانوادیه پولداری بودم و خداروشکر وضع مالیمون خوب بود
الان که به اولین هدفم رسیدم میخوام تلاش کنم برای رسیدن به دومین هدفم ، کار کردن تو یه کمپانی بزرگ
فردا همون روزه، فردا آرزوم به حقیقت تبدیل میشه
وسایلم رو جمع کرده بودم برای اطمینان رفتم چک کنم تا مطمئن شم چیزی از قلم ننداختم.
رفتم کشوهامو باز کردم یکی از کشوهامو که باز کردم چشمم افتاد به عکسای خوانوادگیمون
با دیدین اون عکسا بغض کردم نمیدوستم چه حسی بود باید خوشحال میبودم که دارم به آرزوم میرسم یا باید ناراحت میبودم که دارم خونه و خانودامو ترک میکنم؟
اشکام رو پاک کردم و عکسارو تو چمدونم گذاشتم
چند ساعت بعد
شاممو که خوردم رفتم بخوابم تا فردا از پرواز جا نمونم پروازم ساعت ۶ صبح بود
با کلی خیال پردازی های قشنگ بلاخره خوابم برد
با صدای زنگ هشداره گوشیم از خواب پاشدم به ساعت روی میز که 5 صبح رو نشون میداد نگاه کردم و نفسمو به بیرون هل دادم..برای بیدار شدن خیلی زود بود ولی فکر اینکه امروز قراره زندگی توی رویامو شروع کنم بهم انرژی میداد پس بلند شدم تا آماده بشم
دست و صورتم رو شستم و سریع یه دوش کوتاه گرفتم و یه مانتوی شیک با روسریه سِت پوشیدم آرایشمو کردم و صبحونمو خوردم رفتم سر گوشیم که گوشیمو چک کنم که دیدیم یه پیام از طرف فرودگاه برام اومده
_این دیگه چیه؟! یعنی چیییییی... امکان ندارهههههههه
ا/ت:
بلاخره به هدفم نزدیک شدم به یکی از بزرگترین آرزوهام رسیدم تونستم بورسیه بگیرم و برم کره
من یکی از ممتاز ترین و بهترین دانش آموزانه دانشگاه بودم ، به جرأت میگم درسم عالی بود و همیشه نمره هام ۲۰ میشد. من از خانوادیه پولداری بودم و خداروشکر وضع مالیمون خوب بود
الان که به اولین هدفم رسیدم میخوام تلاش کنم برای رسیدن به دومین هدفم ، کار کردن تو یه کمپانی بزرگ
فردا همون روزه، فردا آرزوم به حقیقت تبدیل میشه
وسایلم رو جمع کرده بودم برای اطمینان رفتم چک کنم تا مطمئن شم چیزی از قلم ننداختم.
رفتم کشوهامو باز کردم یکی از کشوهامو که باز کردم چشمم افتاد به عکسای خوانوادگیمون
با دیدین اون عکسا بغض کردم نمیدوستم چه حسی بود باید خوشحال میبودم که دارم به آرزوم میرسم یا باید ناراحت میبودم که دارم خونه و خانودامو ترک میکنم؟
اشکام رو پاک کردم و عکسارو تو چمدونم گذاشتم
چند ساعت بعد
شاممو که خوردم رفتم بخوابم تا فردا از پرواز جا نمونم پروازم ساعت ۶ صبح بود
با کلی خیال پردازی های قشنگ بلاخره خوابم برد
با صدای زنگ هشداره گوشیم از خواب پاشدم به ساعت روی میز که 5 صبح رو نشون میداد نگاه کردم و نفسمو به بیرون هل دادم..برای بیدار شدن خیلی زود بود ولی فکر اینکه امروز قراره زندگی توی رویامو شروع کنم بهم انرژی میداد پس بلند شدم تا آماده بشم
دست و صورتم رو شستم و سریع یه دوش کوتاه گرفتم و یه مانتوی شیک با روسریه سِت پوشیدم آرایشمو کردم و صبحونمو خوردم رفتم سر گوشیم که گوشیمو چک کنم که دیدیم یه پیام از طرف فرودگاه برام اومده
_این دیگه چیه؟! یعنی چیییییی... امکان ندارهههههههه
۱.۳k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.